حق با هیچ‌کس نیست

اغلب مردم دوست دارند بر صحنه‌ی عمومی دیده شوند. حرف هایشان و خودشان نیز جدی گرفته شوند. پیش از این و در دوران پیشامدرن، عده‌ی معدودی از افراد طبقات فوقانی جامعه بخت دیده شدن و جدی گرفته شدن داشتند. هرکسی خود را مخاطب مطبوعات نمی دانست؛ عده ی بسیار معدودی می‌نوشتند و عده‌ی کمی هم می‌خواندند. مهارت خواندن و نوشتن تنها مسئله نیست، بل‌که نوعی فراغت از مشقاتِ زندگی و نانِ شب پیش‌نیازِ وضعیتی‌ست که در آن فرد به صرافت می‌افتد به مسائل دیگر نیز نظر کند، در باب‌شان مطالعه، و نیز حرف هایی را برای اطلاع و استفاده‌ی دیگران اظهار کند.

همه‌گیری و شاید بتوان گفت انفجار مطبوعات، به عنوان سریع ترین راهِ انتقال نظرات، در غرب به شکلی هم‌زمان بود با انقلاب صنعتی. ابتدا، حذف قانون “سانسورِ پیش ازچاپ” در بریتانیا در سالهای انتهایی قرن 17 به جهشی نسبی در چاپ مطبوعات انجامید. آماری در بریتانیا حکایت از آن دارد که 42 درصد جمعیت به شکلی روزانه در جریان اخبار جراید قرار می‌گرفتند، با خواندن یا شنیدن از زبان کسانی که آن را بلند می‌خواندند؛ عددی حیرت‌انگیز در مقایسه با بسیاری کشورها از جمله ما در همین روزگار. در امریکا و در حدود اوایل قرن ۱۹، بیش از ۹۰۰ روزنامه و هفته‌نامه چاپ می‌شد، حدودا دو برابر بریتانیا در همان زمان. این عدد در اواسط قرن به بیش از ۲۵۰۰ رسید. طبقه‌ی متوسط و کارگر هم، چون طبقات مرفه و سرمایه‌دار، این امکان را یافته بود که در متن وقایع قرار گیرد، اگرچه شاید هنوز صدایش شنیده نمی‌شد. برخی مورخین و جامعه‌شناسان بر این عقیده‌اند که مطبوعات یکی از ستون‌های اصلی جامعه‌ی مدرن، آزاد و دموکراتیک است. برخی دیگر که کمتر خوش‌بین‌اند معتقدند در جوامع غربی که نمی‌توان به زور سرنیزه مردم را وادار به انجام کاری کرد، نیاز به کنترل افکارشان بیشتر احساس می شود. جراید و بعد رادیو و تلویزیون چنین وظیفه‌ای دارند، و از این روست که همه‌کس صدایشان شنیده و ریختشان دیده نمی‌شود، و عده‌ای، بسیار دیده و شنیده می‌شوند!

اینترنت و همه‌گیری ابزارهای آسان دسترسی به آن، نظیر تلفن‌های هوشمند، این امکان را میسر ساخت که سر تا ته جامعه از شرق تا غرب جهان با فشار چند دکمه خود را وسط انظار عمومی ببینند. آنچه پیشتر در اختیار عده‌ی معدودی بود (عده ای که از چندین فیلتر گذشته و احتمالا از خلل سالها تحصیل یا آموختنِ تجربی به چارچوبی مشخص وفادار و اصولی را رعایت می‌کردند)، به ناگاه در اختیار همگان قرار گرفت. از این حیث، برای نخستین بار، دست کم در ظاهر هرکس فرصت حرف‌زدن یافت، اگرچه شاید صدای همه‌کس به یکسان و یک‌اندازه شنیده نشود. پیشترها، میدان مرکزی و بعدها سالن اجتماعات شهر، محل برخورد عقاید بود. افرادی صاحب نفوذ (چه مالی و چه کلامی) مسائلی را طرح، و مردم کوچه و بازار که در محل جمع بودند ممکن بود با هورا کشیدن و هو کردن، وزن اجتماعی آن عقاید را عیان کنند. 

امروزه همان راه و رسم به فضای اینترنت منتقل شده است، با این تفاوت که عموما دستور بحثی وجود ندارد و هرکس بر روی چهارپایه‌ای ایستاده و به عنوان سخنران نظراتی را با آب و تاب فریاد می‌کشد. هر از گاهی که بحثی عمومی شکل می‌گیرد، مثل رویدادی سیاسی، فرهنگی یا ورزشی، مانند دوران قدیم پنج سخنران و هزار شنونده نداریم، بل‌که صدها هزار سخنران، هم‌زمان در حال طرح دیدگاه خویش‌اند! این شکل از آزادیِ بیان فوایدی دارد و مضراتی، بحث بر سر این که کدامیک از دیگری بیشتر است و این‌که در نهایت به نفع جوامع است یا خیر را بگذاریم برای اهل فن. نتیجه‌اش هم هرچه باشد، بعید است قاعده عوض شود. اما یک تجربه مشترک است: بحث در این فضای غالبا پر هرج‌ومرج، به سرعت داغ، هیجانی و پرتنش شده و از دست خارج می‌شود. و یک اتفاق دیگر هم تجربه‌ی مشترک اغلب کسانی‌ست که دست کم چندبار پای‌شان به این بحث‌ها کشیده شده: “در فیسبوک، توییتر یا هرکدام از این شبکه‌ها، هیچ‌وقت برنده‌ی هیچ بحث مهمی نیستید”. 

مثل هر پدیده‌ی تازه‌ای، پای کارشناسان هم به مسئله باز شده تا دریابند یا دست کم سعی کنند دریابند داستان از چه قرار است! چگونه است که هراندازه استدلال شما محکم و دستتان پر از شواهد متقن در دفاع از چیزی باشد، طرف مقابل زیر بار نمی‌رود و کماکان موضع شما را محکوم می‌کند؟ برخی روان‌شناسانِ اجتماعی گناه این وضع را بر گردن پدیده ای شناخته شده می‌دانند: Backfire Effect. به زبان ساده: شما مجموعه‌ای از باورها دارید که به شکلی به هم‌پیوسته شما را در موضعی قرار می‌دهند. وقتی ادعایی، شاهدی، مدرکی یا استدلالی یک عقیده یا چند نقطه نظرِ شما را به چالش بکشد، کل ساختار باورها و در نتیجه موضع کلی شما مورد تهدید قرار می‌گیرد، بدین‌ترتیب شما در موضعی تدافعی، بیش از پیش به باورهای پیشین خود چسبیده، و قوی تر از پیش از موضع کلی خود دفاع خواهید کرد. 

برخی مطالعات نشان می‌دهد که واکنش عاطفی و عصبی در انسان، به هنگام به چالش کشیده شدنِ باورهایش، عینا شبیه به واکنشش در زمان خطر یا تهدیدی فیزیکی‌ست. در نتیجه، تعجبی ندارد فرد بر خلاف انتظاری که از او می‌رود – خونسرد و منطقی با شواهد تازه برخورد و آن ها را دودوتا چهارتا کرده و بپذیرد – به شدیدترین شکل و گاه با دست زدن به هر ترفندی، به دفاع از خود برخاسته و به شواهد تازه حمله ور می‌شود.

حتی نوعی کلافگی در عرصه‌ی عمومی دیده می‌شود. گویی چنان است که هیچ بحثی به نتیجه نمی‌رسد. فراتر از بحث‌های موجود در شبکه‌های اجتماعی، حتی اهل مطبوعات و رسانه‌ها هم در این داستان شریک‌اند. آن‌ها نیز در اقناع مخاطب دچار مشکل‌اند. آیا “چیزی” تغییر کرده؟ شاید، می‌توان به “چیزهایی” اشاره کرد. بودن در جایگاه گوینده و داشتن بخت اظهار نظر، به هر فرد این اعتماد به نفس را داده که خود صاحب عقیده باشد و بخواهد از آن دفاع کند، به جای آنکه صرفا برای نظر دیگری هورا بکشد. از سویی، اینجا بحث عقیده‌ای شخصی در فضایی خصوصی و شفاهی نیست، بلکه اظهار نظر فرد لحظه‌ای بعد در حافظه‌ی اینترنت برای ابد به صورت مکتوب ذخیره می‌شود، و وجهی اجتماعی می‌یابد؛ با چند و گاه چندین هزار پاسخ از دیگران در پای اظهار نظر نخست. تغییرش می تواند موضوعی حیثیتی بلکه ناموسی قلمداد شود. آیا بخشی از این مقاومت نتیجه همین وجه اجتماعی نیست؟

ریشه اش هرچه باشد، در صورت مسئله تغییری نخواهد داد. ما با موقعیتی روبه‌روییم که جامعه را در وضعیت تنش دائمی بر سر هر موضوعی نگه می دارد. افراد بالقوه شانس وارد شدن به هر بحثی را دارند، و کمی بعد از ورود و گاه در لحظه ی ورود و حتی پیش از ورود موضعی دارند، که فارغ از شواهد و مدارک ممکن است هرگز تغییر نکند. برخی در توضیح  Backfire Effect می‌گویند هرچه دلایل در ردِ باوری بیشتر باشد و موضع مخالف محکم‌تر باشد، طرفداران بیشتر به عقیده‌ی خود می‌چسبند! 

هنوز راه‌حل چشم‌گیری ارائه نشده، بحثی‌ست جالب، نو و هنوز در جریان. البته برخی اهل فن نکاتی پیشنهاد داده‌اند، بر صدر آن: سعی نکنید به طرف مقابل نشان دهید که چه اندازه احمق است که حقایق را نمی‌بیند! بعید است با شما هم عقیده باشد، و بسیار محتمل است که نظر او هم همین باشد منتها از زاویه‌ی مقابل. همچنین می‌توان فرض کرد که شاید راه حل احتمالی در تغییر رویکرد باشد: به جای قبولاندن نظری به عنوان نظر “قطعا درست” که تلویحا به معنای نادرست بودن تمامی نظرهای دیگرست، می توان بر خاکستری بودن آرا طرفین تاکید کرد. باز کردنِ راهِ سبک سنگین کردن دلایل به جای رد کامل یک طرف.

 علی صدر  

اسفند ۱۳۹۸

Leave a Reply

Fill in your details below or click an icon to log in:

WordPress.com Logo

You are commenting using your WordPress.com account. Log Out /  Change )

Twitter picture

You are commenting using your Twitter account. Log Out /  Change )

Facebook photo

You are commenting using your Facebook account. Log Out /  Change )

Connecting to %s

Blog at WordPress.com.

%d bloggers like this: