با هر دروغی که آدمی میگوید، گویی کرامت خویش
به عنوان یک انسان را نابود میکند.
ایمانوئل کانت
–
کانت معتقد بود دروغ گفتن یا راست گفتن به فرد بستگی دارد، انتخابیست آزاد بر پایهی ارادهی شخص، انتخابی برآمده از اعتقادات اخلاقی او. برخی معتقدند، سازوکار جهان شاید به آن تمیزی و مرتبی که فیلسوفِ سختگیر آلمانی میپنداشت نباشد. بچهها بسیار سریعتر از آنکه بفهمند چی به چی است و سر و سامانی به نظام اخلاقی و اعتقادات خویش دهند، شروع به دروغ گفتن میکنند. حتی به عقیدهی برخی روانشناسان، رفتار و گفتار فریبکارانه نشان از سلامت ذهنی کودک و رشد قوهی درک و شناخت اوست. به آن مسئله و هستیشناسی دروغ جداگانه در مقالهای دیگر خواهیم پرداخت. عجالتا مروری کنیم به چند کشف تازه در خصوص دروغ گرفتن به مثابهی رفتاری اجتماعی.
سایمون گَچِر و جوناتان شولتز از دانشگاه ناتینگهام در تحقیقی بسیار جامع به بررسی دروغ گفتن پرداخته تا دریابند، در عادتِ دروغگویی که ظاهرا محدود به جوامعِ به خصوصی نیست، چه عواملی موثرند. در دورهای پنج ساله به 23 کشور سفر کردند و نتایج تحقیقاتشان نشان داد رابطهای کاملا مستقیم بین عدم صداقت در سطح فردی و سازمانی وجود دارد؛ به زبان سادهتر، هرجا که سطح دروغگویی، فساد و عدم صداقت در نهادهای دولتی، موسسات و سازمانها بیشتر باشد، به طور روشن مردم گرایشی شدیدتر به دروغگویی دارند. به تعبیر گَچِر و شولتز گویی مردم، رفتار خود را به محک آنچه در اطرافشان میگذرد میسنجند. در تعبیری روانشناختی، به نظر محققین، گویی فساد، کلاهبرداری، فریب و تقلب در سطح اجتماعی شکلدهندهی تربیت روانیِ فرد است. عدهای خواهند پرسید اول مرغ بود یا تخم مرغ؟ فریبکاری مردم از نردبان بالا میرود یا دروغگویی مدیران به پایین رسوب میکند؟ ارزش بررسی بیشتر دارد اما یک واقعیت غیرقابل انکار است: بعید است بر جامعهای با ضریبِ دروغگویی بالا، عدهای شسته رفته حکم برانند، و بر همین سیاق، بسیار بعید است در سایهی سیستمهای مبتنی بر فریب، مردمانی صادق و درستکار روز و شب مشغول راستگویی و درستکاری باشند.
در راستای تحلیلِ دروغ گفتن به مثابهی یک رفتار، در نمونهای جالبتر و شاید جزئینگر، گروهی از پژوهشگران دانشگاه لنکستر، تغییرات زبانی در هنگام دروغ گفتن را مورد مطالعه قرار دادند تا بسنجند آیا تغییر ساختار زبان در دروغگویی از الگویی ثابت تبعیت میکند یا نه. برای سالها میدانستیم که دروغگویی تغییراتی در ساختمان زبان ایجاد میکند اما آیا این تعییرات در همه جا و همه ی زبانها یکسان است؟ نتیجهی تحقیق نشان داد اینگونه نیست، و تغییرات زبانی به زمینههای فرهنگی مرتبط است. به عنوان نمونه در فرهنگ غرب، در زمان دروغ گفتن، فرد بسیار کمتر از ضمیر “من” استفاده میکند. گویی فرد دروغگو در تلاش است تا جای ممکن بین خود و ادعای نادرست فاصله بیاندازد. اما همین تحقیق در میان مردمان آفریقایی و آسیای شرقی به نتایج دیگری انجامید. تغییری در ضمیر “من” مشاهده نمیشد اما افتی محسوس در ضمیر “او” (چه مذکر و چه مونث) دیده شد، گویی افراد در تلاشند فاصلهای میان گروه اجتماعی خود و سخن نادرست بیاندازند؛ اختلافی که نشانیست از تفاوت فرهنگِ فردگرا در غرب و جمعگرا در آسیا و آفریقا.
از نقطه نظر متخصصین رفتارشناسی در حیوانات، نخستیها، و انسانها، فریبکاری مختص انسان نیست، اگرچه تنها انسان مجهز به فریبکاری زبانی است؛ آنچه دروغ گفتن مینامیم. با اینحال یک تمایز دیگر میان انسان و مابقی جانداران فریبکار دیده میشود: در انسان، دروغ گفتن و فریبکاری بیشتر به قصد مقبولیت اجتماعی است تا ضدیت با اجتماع. به زبانی دیگر، دروغگویی بیشتر به هدف و به امید ارتقا موقعیت اجتماعی و تحکیم ارتباط اجتماعی است تا برهم زدن و ضدیت با جامعه. اگرچه شاید از نظر جامعهشناسی و روانشناسیِ اجتماعی، رفتاری مبتنی بر فریب و دروغ، نهایتا به تحکیم ساختار جامعه منجر نشود.
اَعمال فرد الزاما نتیجهی انتخاب و ارادهاش نیست، اگرچه مسئولیتش با اوست. از طرفی، قرار نیست نتیجهی اعمال فرد با نیت او همخوان باشد، تاریخ بشریت سرشار از وقایع تراژیکیست که به نیت خیر آغاز شدند. اما دروغگویی الزاما رفتاری اهریمنی نیست و مقصود انسان از فریب، لزوما نابود کردن چیزی نیست. در دروغگویی و رفتار فریبکارانه پیچیدگیهای بیولوژیک، روانشناختی و فرهنگی نهفته است که آنرا نیازمند تحلیل دقیقتر میکند، بسیار ژرف و موشکافانه، پیش از آنکه تنها به تکرار حکم سنگین ابتدای مقاله اکتفا کنیم.
علی صدر
اردیبهشت ۱۳۹۹
Leave a Reply