نمودی از آزاد اندیشی یا روشی برای به بن بست کشاندن بحث؟
–
جمله ای طنز در زبان انگلیسی می گوید “هرکس حق دارد عقیدهی خود را داشته باشد، منتها عقیدهی شما اشتباه است”. بعید است اهل معاشرت و مباحثه بود و گهگاه در میانهی مجادلهای پرحرارت، درست در زمانی که به زعم خود چند استدلالِ مرغوب و جاندار در تائید موضع خویش رو کرده اید، با چهره ی بی تفاوت و سرد طرف مقابل روبهرو نشوید که میگوید “به هر حال هر کسی عقیده ای دارد” و یا ” این صرفا نظر شماست”. از این نقطه به بعد، ادامه ی بحث، ماهیتا کار بیهوده ای است. اگر حرف طرف را بپذیرید، چاره ای ندارید جز گفتن “البته! هر کسی عقیده ای دارد و به نظر من هم آنطور می آید که عرض شد” و ختم مباحثه. اگر نپذیرید و به ادامهی بحث اصرار کنید، به احتمال زیاد متهمید به دگم بودن، یا یکدندگی، یا زورگویی، یا لج بازی، یا همه ی موارد فوق! پس بر سر موضوعِ بحث چه می آید؟ اگر هدف روشنگری ست، تکلیف چه چیز روشن شده است؟ حق با کیست؟ اگر عبارت “هرکس عقیده ای دارد”، بدین معنا به کار میرودکه اعتبار هیچ نظری از دیگری بیشتر نیست، پس استدلال و مباحثه به چه کار میآید؟ برای پاسخ گفتن به این سوالات، و کمی کاهش از درد و رنجِ ناشی از تجربهیِ شنیدنِ چنین عباراتی، می بایست کمی به کند و کاو فلسفی پرداخت و از برخی جزئیات ابهامزدایی کرد.
جان کوروینو[۱] فیلسوف آمریکایی در مقاله ای به بحثی مشابه پرداخته و تلاش کرده با واکاوی برخی مفاهیم، نشان دهد که عبارات فوق ادعاهاییاند گمراه کننده و تا حدودی بی معنا؛ عادتی مضر که می بایست ترک شود. اما پیش از مرور آنچه کوروینو به تفصیل شرح داده، بد نیست به زمینه و خاستگاهشان نگاهی بیاندازیم. به لحاظ ظاهری اگرچه احترام به آراء دیگران و مساوات در امکان بیان نظرات را به منِش دموکراتیک و ویژگیهای جامعهی مدرن و آزاد نسبت می دهند، اما آنچه شاکله ی ادعایِ “هرکس نظری دارد” و “این صرفا نظر شماست” را می سازد و چه بسا به شکلگیریاش انجامیده ، رویکرد نسبیگرایی یا نسبیتگرایی[۲] است. در چنین مکتبی، به طور خلاصه، حقیقت و باطل، درستی و نادرستی، و حتی روشهای استدلال همگی محصولاتیست برآمده از بافتار[۳]ها، قراردادها و چهارچوبهایی که پیشتر تعیین شده است. برخی آن را از مهمترین و تاثیرگذارترینِ مکاتب فلسفی میدانند، مکتبی که راهگشای بسیاری مباحث از اخلاق تا معرفتشناسی بوده، و به نظر برخی، کمک شایانی به تحمل و پذیرش دیدگاه های مختلف کرده است.
علیرغم تصور رایج که طرز تلقیِ نسبیگرا از جهان را محصول دوران متاخر میدانند، تاریخچهی آن – همچون بسیاری ایده های دیگر – به یونان باستان باز میگردد. پروتاگوراس[۴] که حدود 500 سال پیش از میلاد مسیح میزیست، به نظر برخی، نخستین کسی بود که عقایدی نسبیگرایانه را طرح کرد. در معدود اظهاراتی که از او به صورت غیرمستقیم باقی مانده، جمله ای مشهور است که میگوید انسان خود معیار همه چیز است.
از نقطه نظر نسبیگرایی، اَبَرتوجیهی برای ارزشها و معیارها وجود ندارد، و هر توجیهی از جایی آغاز و در نقطهای پایان مییابد. اینگونه هم نیست که ارزیابیها و معیارها تنها به منظرِ بیننده وابسته باشد، بلکه پای منافع و علائقش نیز در میان است و از این حیث، باور خالص، بدون جانبداری و بیطرفانه نه تنها عملی نیست، که در قالب نظری هم موضوعیت ندارد؛ در یک کلام، توهمی بیش نیست. این طرز تلقی از جهان و مناسباتش، راه را به تفسیرهایی گشود که از اساس منکر وجود هر نوع حقیقت یا واقعیت به معنای کلاسیک آن میشد. دامنهی شک تا بدانجاست که رای به درستی یا نادرستی یک عمل که پیش از آن به نظریه یا پشتوانهای تئوریک وابسته بود، کوششی بیهوده انگاشته شد! درستی به چه معناست؟ برای چه کسی؟ از چه زاویهای؟ و الی آخر.
اینجا البته قرار نیست بحث به ابعاد و انواع دیگر شکاکیت کشیده شود، و به مرورِ نظریات مختلفی بپردازیم که اعتبار افکار یا انگارههای ما را زیر سوال میبرند. از شکاکیت دکارتی[۵] گرفته تا جملهی مهم و گاه در حد تصویرِ سلبریتیها مشهورِ نیچه[۶] که “فکتی[۷] وجود ندارد، هرچه هست تاویل است” البته همه درجای خود قابل تامل اند، اما ادعاهای مورد نظر این مقاله، در ساختار و کاربرد، ارتباطی با آن نوع از شکاکیت و ساختارشکنی نمییابند، و اساسا گویندهگانش نه تنها به آن درجه از دقت نظر دست نیافتهاند، که گاه عبارات مورد نظر را به کار میبرند تا بحث به این درجه از دقت نرسد.
بازگردیم به تحلیل کوروینو. او در مقالهی خود مدعی ست “وقتی چیزی را نظر[۸] مینامیم، تلویحا بر اختلافی انگشت میگذاریم: آن چیزها که صرفا نظر نیستند در زمره ی فکت ها قرار میگیرند. فلاسفه متمایلند به کشیدن خط تمایزی بین این دو عبارت: فکتها را وضعیتِ امور[۹] توصیف می کنند و نظر را اعتقادی دربارهی وضعیتِ امور”. اینجا با نکته ای کلیدی روبهروییم: مطابق با تعریف فوق، فکت ارتباطی با آنچه ما فکر می کنیم ندارد، فارغ از باورها و نظرات ما، چیزهایی در جهان خارج وجود دارند، و رویدادهایی در جهان خارج اتفاق میافتند. در حالیکه در خصوص نظر، نمیتوان چنین گفت، و این کاملا به ما بستگی دارد که چه می اندیشیم و باورمان در باب موضوعی چیست. دو وسیلهی غولپیکر که برای جابهجایی مسافران استفاده میشود به صورت شیرجهوار به درون دو برج مشهور میرود، نتیجتا دو ساختمانِ عظیم تبدیل میشود به تلی از خاکستر و خاک؛ این رویدادیست در جهان خارج. اما اینکه چنین اتفاقی توطئهای داخلی بوده برای یافتن بهانهی جنگی تازه، یا نتیجهی برنامهریزی عدهای اراذل و اوباش در بیابانهای خاورمیانه، به این باز می گردد که ناظر کیست و جهان را از چه دریچه ای میبیند!
در زبان روزمره، فکت را امری میدانند تحقیق پذیر؛ می توان درستی یا نادرستیاش را به اشکال مختلف آزمود. از آن سو، نظر و عقیده، قضاوتیست بر اساس فکتها. فرض بر آن است که فرد، با صداقت و بدون پیشداوری به بررسی فکتها پرداخته و از قوهی تحلیل خویش به نتایجی دست مییابد. بر خلاف نظر و عقیده، “باور[۱۰]” اما پدیدهایست شکل گرفته بر اساس ارزشهای فرهنگی و تربیتی، بینیاز به برخورداری از شواهد و دلایل متقن. این تفکیکها البته همان طور که اشاره شد در زبان روزمره و در حیطهی فهم رایج[۱۱] به کار میرود. حال آنکه، اگر کمی به زبان تخصصی و متون فلسفهی ذهن، روانشناسیِ شناختی و نظیر آن وارد شویم، این تفکیکها و توصیفات به کل غیرقابل استفاده اند، مگر آنکه هریک به دقت در قالب نظریهای جامع توضیح داده شوند. به عنوان نمونه: با وجود سویه های شناختی[۱۲] (که گاه به لیستی بی پایان میماند) تحلیل بدون پیشداوری تا چه اندازه ممکن است؟ این سوالیست اساسی که پاسخ بدان پای بسیاری نظریهها و مفاهیم پیچیده را به میان میکشد و ابعاد مقالهی حاضر را چند برابر میکند بدون آنکه لزوما به روشن شدن پرسش اصلی کمکی بکند.
برایِ شناخت تمایز میان فکت و نظر، آزمایش “مالِ چه کسی؟” پیشنهاد شده است. قابل درک وفهمیدنی است اگر بپرسید “عقیدهی چه کسی؟”، و بیمعنا اگر سوال کنید “فکتِ چه کسی؟”. اما داستان همیشه به این سادگی نیست و برخی گزاره ها مناقشه برانگیزند، و بر سرشان اختلاف، که به کدام سو تعلق دارند.
کوروینو مثال هایی می زند: در یخچال آبجو هست، زمین به دور خورشید می چرخد، هزاران نفر در دارفور کشته شدند و رئیس جمهور امریکا یک دموکرات است نمونه هاییست از بیانِ فکت، و شراب از آبجو بهتر است، زمین را خدا آفریده است، نسل کشی نادرست است، کاندیدای دموکرات برنده ی انتخاب خواهد شد، نمونه هایی از بیانِ نظر. کوروینو معتقد است اگر بپرسید تمایز میان این دو دسته بر چه اصلی استوار است؟ طرف مقابل به لکنت خواهد افتاد. برخی خواهد گفت فکتها درست[۱۳] هستند؛ ادعاییست البته نادرست، چراکه برخی نظرها هم درست انگاشته می شوند، و حال آنکه برخی فکت ها در نهایت کشف می شود که نادرستاند.
برخی استدلال می کنند که فکت ها واقعی اند، در حالیکه نظرات انتزاعیاند. این نیز به اشکال میخورد، چراکه در این صورت، تمام بیانات ریاضی در حیطهی نظر قرار می گیرند چون ماهیتا انتزاعیاند. ادعای آنکه فکتها ابژکتیو و نظرها سوبژکتیوند هم کمک چندانی نخواهد کرد. به تعبیر کوروینو، اینکه آیا زمین را خدا آفریده مسئله ایست کمابیش ابژکتیو، هراندازه اثباتش دشوار باشد، حال آنکه ماهیتا آن را نظر می دانیم.
در توضیحِ دوگانهی فکت/نظر، کوروینو به دوگانههای دیگری نیز اشاره میکند، همچون واقعیت/باور. مطابق با درکِ عمومی، جهانی (واقعیت) وجود دارد، و البته باورهایی درباره ی آن جهان. ممکن است باور داشته باشم که نوشیدنی در یخچال است، فارغ از آنکه باشد یا نباشد. با این وجود و در حالت کلی، تلاش ما بر این است که این فاصله برداشته شود، یا دستکم به حداقل برسد؛ به زبانی دیگر، باور ما منطبق بر واقعیت جهان بیرون باشد. مشکل اساسی آن جاست که پر کردن این فاصله، بر عهده ی ظرفیت های ذهنیِ لغزشپذیر ماست. باور ما دربارهی واقعیت، کماکان باور است، و هراندازه تلاش کنیم، ممکن است کاملا برخطا باشد. برخی از این باورها در زمره ی فکتها شمرده می شوند و برخی در میانِ نظرها طبقه بندی میشوند، و هرکدام می توانند درست یا نادرست باشند. از این رو، و به عقیده ی کوروینو، دوگانهی فکت/نظر به قطعیت و استحکام دوگانهی واقعیت/باور، نیست و باید رها شود.
حتی فرضِ ابژکتیو یا سوبژکتیو بودن تمایز هم فرض دقیقی نیست. ما چیزی را سوبژکتیو می دانیم که به ذهن مربوط یا وابسته باشد، و از آن جایی که فکت یا نظر اعتقاداتیاند ماهیتا ذهنی، هر دو سوبژکتیواند. اما همه ی باورها و بیانها یکی نیستند. برخی ناظر بر امری واقعیاند نظیر وجود کتابی در گنجه، یا کلیدی در جیب کت، برخی ناظر بر اموری انتزاعی همچون بهتر بودن آثار ونگوگ در مقایسه با پیکاسو.
در نمونهای پیچیدهتر، برخی فلاسفه بر این عقیده اند که آراء و عقاید اخلاقی سوبژکتیو اند، اینکه دروغ گفتن اخلاقی نیست موضوعی ست وابسته به نظر و دیدگاه شخص ناظر. برخی دیگر اما مدعی اند بحث در باب محو کردن گروهی از آدمیان از روی کرهی خاکی، صرفا به خاطر رنگ پوست، نحوه ی زندگی، یا عقایدشان (آنچه نسل کشی نامیده می شود) نادرست است، فارغ از اینکه ناظری وجود دارد یا ندارد و آن ناظر چه می اندیشد. این بحث در باب ادامهی حضور کسانیست در جهانِ واقعی، و نتیجتا موضوعیست ابژکتیو. از زاویه ای دیگر، دوگانهی توصیفی/هنجاری[۱۴] هم موضوعیت مییابد. بیانِ توصیفی به شرح جهان می پردازد، و بیانِ هنجاری آن را ارزیابی می کند. کوروینو می گوید، اینکه هزاران نفر در دارفور کشته شدند مسئله ایست توصیفی، بیانِ آنکه چنین کاری نادرست بود، مسئله ایست هنجاری. در نهایت اما، کوروینو به این نتیجه می رسد که با تمام اشکالاتی که در بالا اشاره شد، می توان به یک تقسیم بندی درست دست یافت، که به قرار زیر است:
- بیانِ فکت، حاوی محتویاتی ابژکتیو است و به درستی با شواهد موجود پشتیبانی می شود
- بیانِ نظر، حاوی محتویاتی سوبژکتیو است و باز به درستی با شواهد موجود پشتیبانی می شود
ویژگی نخست چنین بازتعریفی، تاکید بر نقش دلیل و مدرک است. بدون ارائهی شواهد، آنچه گفته می شود ادعایی بیش نیست، حرفی از سر سلیقه. اما وقتی پای استدلال و ارائهی دلایلی مبتنی بر مشاهداتِ جهانی که واقعی پنداشته می شود در میان است، نمی توان با گفتن اینکه صرفا نظر شماست، آن را در حد ادعایی بی اساس تنزل داد. مسئله این است: “این صرفا نظر شماست” فارغ از ابهاماتش، کاربرد مشخصی دارد: توقف بحث. چنین عبارتی، موضع طرف مقابل را، هر اندازه دقیق، هر اندازه مستدل، هراندازه منطقی و هر اندازه برخوردار از دلایل و شواهد، تا حد موضوعی سلیقه ای تقلیل می دهد. و کیست که نداند موضوعی سلیقهای را به بحث نمیگذارند. سلیقه دربارهی رنگها متفاوت است و پرسیدن اینکه کدامیک زیباتر است یا دلنشینتر پرسشی است در حیطهی سلیقه و ذائقه و پاسخ هیچ گروهی، گروه مقابل را قانع نخواهد کرد. اما پرسیدن اینکه رنگ مناسب برای تجهیزات ایمنی چیست، یک مسئلهی سلیقه ای نیست، موضوعیست علمی که میتوان به کمک روشهای علمی بدان پاسخ گفت. اخیرا، از خلال تحقیقاتی مرتبط، به این نتیجه رسیدند که رنگ نارنجی مناسب ترین رنگ برای تجهیزات ایمنیست که باید در هر شرایط و نور محیطی دیده شوند.
به طور خلاصه، “هرکسی عقیده ای دارد” یا “این صرفا نظر شماست” نه دقیق است، نه گویا، و نه اساسا روشن کنندهی نکتهای. البته در معنا اشتباه نیستند، جملههایی هستند خبری که به طور کلی همه با معنای تحت اللفظیشان موافقاند، شبیه به “آدمی که خواب است بیدار نیست”؛ همه کس عقایدی دارند و آنچه گفته شده نظر کسی است. اما اینها بدان معنا نیستند که عقاید همهکس یک اندازه معتبر است، و چون آنچه گفته شده نظر است، پس چیزیست در حد سلیقهی گوینده. علاوه بر آن و مطابق با آنچه پیشتر توضیح داده شد، اعتبار نظر به دلایل و شواهدیست که در تایید و پشتیبانی از آن اقامه شده و نتیجتا با گفتن اینکه این نظر شماست، از اعتبار آن کاسته نمیشود.
با این حال در پسِ پشت این عبارات، انگیزهی به کاربردن، و کارکردشان، میتوان به گرایشاتی روانشناختی دست یافت. هیچکس مشتاق تغییر عقیده نیست، به ویژه در میانهی بحث، و مخصوصا آنگاه که مباحثه به شکلی از منازعهی کلامی مبدل شده باشد. در این حال، استدلالی محکم و منطقی در رد ادعای خود را چگونه پاسخ میگوییم؟ برخی مطالعات نشان می دهد که قرار گرفتن در وضعیت نزاع، امکان تحلیل، خرد ورزی و حتی خلاقیت در بیان دیدگاه را تضعیف، و گاه فرد را وامیدارد در تقابل با چنین استدلالی به کلیشهها روی بیاورد. گاه ممکن است مخاطب را به کل احمق یا فاقد عقلانیت فرض کند، تا بدین شکل، به حقانیت خود صحه بگذارد بی آنکه نیاز باشد استدلال طرف مقابل را با دلیل نفی کند یا خود دلایلی تازه رو کند. گاه نیز با بیان عباراتی نظیر آنچه در این مقاله بحث شد، در ظاهر به نکته ای بدیهی و مورد وثوق همگان اشاره کند، حال آنکه تنها مرادش آچمز کردن حریف و به تعطیلی کشاندن بحث است.
برتراند راسل[۱۵] معتقد است اگر استدلال مخالفی سبب شود از کوره در بروید، احتمالا نشان آن است که در ناخودآگاه خویش، بر نبود دلایل قوی در دفاع از عقاید خود آگاهید، و مثال میزند اگر کسی ادعا کند ۲ به علاوهی ۲ میشود ۵، یا ایسلند بر مدار استوا واقع شده است، احساستان تاسف خواهد بود تا عصبانیت، مگر آنکه چیز چندانی از جغرافیا یا ریاضیات ندانید.
اگر راسل درست گفته باشد، صلاح نیست از این پس با شنیدن این جمله ازکوره در برویم. میتوان به حال طرف تاسف خورد، و با خونسردی به او پیشنهاد داد مهمل نگوید. اگر به حسن نیتش باور داریم، برایش توضیح دهیم، بله هرکس نظری دارد اما نظر شما اشتباه است!
علی صدر
فروردین ۱۳۹۹
[۱] John Corvino
[۱] Relativism
[۳] Context
[۴] Protagoras
[۵] René Descartes
[۶] Friedrich Nietzsche
[۷] توضیح: در ترجمه ها اختلافی تمام ناشدنی بر سر این که آیا رخداد، امر، واقعیت یا چیزهایی از این دست به قدر لازم گویاست یا خیر ادامه دارد. برخی معتقدند چرا از همان لغتِ فکت استفاده نکینم که حدودا برای اهل مطالعه آشنا و جا افتاده است
[۸] Opinion
[۹] States of affairs
[۱۰] Belief
[۱۱] Common Sense
[۱۲] Cognitive biases
[۱۳] True
[۱۴] Descriptive / Normative
[۱۵] Bertrand Russell
Leave a Reply