سالروز تولد یکی از عجیب ترین و در عین حال مهمترین فیلسوفان قرن بیستم، لودویگ ویتگنشتاین، امروز، ۲۶ آوریل است. در زمان حیاتش تنها یک کتاب از او به چاپ رسید، رساله ی منطقی-فلسفی یا تراکتاتوس. هدف بلند پروازانه اش یافتن یا توضیح رابطه ی زبان با واقعیت بود. دومین کتاب مهمش، پژوهش های فلسفی دوسال پس از مرگ زودهنگامش به چاپ رسید. برخی معتقدند پژوهش های فلسفی یکی از مهمترین کتب فلسفی قرن بیستم در حوزه ی فلسفه ی زبان است. در این کتاب البته به مسایل مختلفی پرداخت، اما کماکان بر زبان متمرکز بود. ابهامات زبانی را ریشه ی مشکلات فلسفی می دانست، و معتقد بود ویژگی های طبیعی زبان محدود تر و ناتوان تر از باری است که بر دوشش می نهیم؛ آنچه از زبان توقع داریم بیشتر از توان طبیعی اش است. ادعایی شبیه به این و برخی دیگر، چنان مغایر با کتاب نخستش بود، که در فلسفه اگر به او ارجاع دهند، صریحا ذکر خواهند کرد مرادشان ویتگنشتاین متقدم است یا متاخر. خلق و خوی عجیب، آتشین و گاه غیر قابل پیش بینی اش زبانزد بود. وقتی به کمبریج پا گذاشت، برتراند راسل استادی شناخته شده به حساب می آمد. ترم اول هنوز به پایان نیامده بود که سراغ راسل رفت و با حالتی ناآرام از او پرسید که آیا راسل وی را یک احمق به تمام معنا می داند یا نه؟ راسل گفت نمی دانم، چرا می پرسی؟ ویتگنشتاین پاسخ داد: اگر یک احمقم می روم و خلبان می شوم، در غیر اینصورت فیلسوف خواهم شد. راسل پاسخ داد، به گمانم احمق نیستید. و این البته تنها کمک راسل به او نبود، در تایید پروژه های او و گرفتن کمک های مالی دانشگاهی، راسل تا انتها از او پشتیبانی کرد، اگرچه هیچگاه با او هم عقیده نبود. فلسفه ی زبان، چه در حوزه ی ساختار زبان و چه در معناشناسی تغییرات بسیار و پیچیده ای را از سر گذرانده، و آنی نیست که در زمان ویتگنشتاین بود. نگاه و طرز تلقی او کمابیش کلاسیک به حساب می آید، اما برای درک بسیاری از مباحث، فهمِ آراء ویتگنشتاین همچنان الزامی و راهگشاست.
نابغه یا احمق، فیلسوف یا خلبان

Leave a Reply