یکی از مشهورترین و شاید تاملبرانگیزترین نقلِ قولهای قرن بیستم منسوب به فرد بدنامی است. جوزف استالین ظاهرا گفته “مرگ یک انسان تراژدی است و مرگ یک میلیون انسان آمار”. پرمناقشه بودن شخص ایشان باعث نشده از این جمله کم استفاده شود اما اگر صادره از اینشتین، سارتر یا داستایفسکی بود شاید اقبال بیشتری هم مییافت. به این واقعیت البته میتوان اضافه کرد که در ذهن شنونده شاید اینطور تداعی شود گویندهی نقل قول بیش از آنکه نگران تراژدی مرگ کسی باشد، بیشتر کنجکاو بود بداند آستانهی تبدیل شدن تراژدی به آمار کجاست تا با خیال آسودهتر در ابعاد آماری به رتق و فتق امور بپردازد، شاید.
در هر حال جملهی مهمی است و حاوی نکتهای کلیدی دربارهی فهم و ادراک آدمی. ما با امور کوچک، جمع و جور و شخصی، ارتباطی عاطفی، عمیق و کیفی برقرار میکنیم، حال آنکه از کنار همان مسایل در ابعادی وسیع به سادگی میگذریم، چون ابزار ذهنیمان برای چنین کلنجارهایی مناسب نیست. گرسنه ماندن یک بچه گربه اشک به چشم میآورد، لت و پار کردن یک میلیون پرنده یا چرنده فقط ممکن است باعث تعجب شود. در روانشناسی به چنین پدیدهای کرختی یا بیحسی روانی (psychic numbing) میگویند. متخصصانِ کمی خونسرد توضیح میدهند برای حفظ سلامت روانی، آدمی بهتر است خیلی احساساتی نشود. اگر درماندگی و گرسنگی بچهای فقیر در سرمای زمستان غمی عظیم بر دل آدم هوار میکند، ده برابر شدن آن با شنیدن خبر زلزله در روستایی کوچک و بیخانمانی دهها خانواده وسط برف زمستان، بالقوه یعنی دقمرگ شدن شنوندگان، و نتیجه میگیرند سازوکار روانی ما در درجهی اول قرار است مراقب خودمان باشد. منتقدین اما توجه میدهند کرختی بیش از حد هم برای سلامتی فرد مضر است، مخصوصا اگر برای خودش و اجتماعش عواقبی داشته باشد.
در نمونهای تازه اخبار میگوید طی یک سال و نیم گذشته و از شروع پاندمی، چند میلیون نفر به میلیونرهای فعلی جهان اضافه شدهاند. اگر فقط پنج نفر اضافه میشد ممکن بود همگی کنجکاو و چه بسا برافروخته شویم که چه معنی دارد و روی چه حسابی؟ منتها وقتی میگویند به عدد فعلی پنج میلیون و خوردهای اضافه شده، احساساتی نمیشویم، آنرا بدیهی فرض میکنیم و به آنی برایش دلایلی فرض خواهیم کرد.
ضمنا یافتن شریک جرم از دیرباز روش مطلوبی تلقی میشد برای فرار از شدت واکنش دیگران، و چه بسا اگر شد هر نوع واکنش؛ بسیار پیش از آنکه علم جدید بخواهد سر از ساز و کار روانشناسی آدمی در آورد. ثروتمندشدن یک آدم حتی از روشهای مقبول ممکن است برای فرد گران تمام شود، وقتی شدند گروهی چند میلیون نفره، بیشتر ممکن است دیگران به بلاهت متهم شوند تا ایشان به رندی و موقعیتطلبی.
در زمانهی ما و در شرایطی که هر روز و از هر جهت اخبار فجایع در ابعاد کوچک و بزرگ هجوم میآورند، عدهای هم دائم در حال سرکوفت زدن به دیگراناند که چرا بیتفاوتید. به طرفداران نگهداشتن دائمی خون در نقطهی جوش باید گفت: کرختی روانی از قضا ناشی از ابعاد آماری است نه فقدان تراژدی. روزگاری پینک فلوید در ترانهی مشهور Comfortably numb این کرختی را تمثیلوار شرح داده بود، شخصیتی که کرختیاش ناشی از آرامبخش است نه بیدردی.
عکس: اثر مشهور پیکاسو با عنوان زن دست به سینه. میگویند بیانگر درماندگی و بدبختی است، و در نظر من کمی کرختی، ناشی از همان عوالم!
Leave a Reply