استاد فلسفهی اخلاق در دانشگاهی در کالیفرنیا به این نتیجه رسیده که بسیاری دانشجویان در امتحانات تقلب میکنند. نقشهای میریزد و سوالات امتحان را با پاسخهای نادرست در وبسایتی که پاتق محصلین برای به اشتراکگذاریِ پرسشپاسخهاست، قرار میدهد. طبق ادعایش، برای کسی که کوچکترین توجهی به مطالب کلاس میکرده پاسخها به شکلی آشکار و در ذوقزننده اشتباه بودهاند. بر اساس حساب و کتاب و فرمول خودش در نهایت به این نتیجه رسیده از میان کمتر از صد دانشجوی کلاسِ “مقدمات فلسفهی اخلاق” حدود نیمی از آنها تقلب و همان پاسخهای اشتباه را از آن پرتال کپی کردهاند. موضوع را بعدتر عمومی و نظرخواهی کرد که آیا کارش درست بوده یا نه. واکنشها مختلف و بسیاری گفتهاند کار خودش هم با استانداردهای اخلاقی نمیخواند و زمینه را برای تقلب آماده و یا دستکم تسهیل کرده، کسانی گفتهاند کار استاد گرفتنِ مُچ دانشجو نیست بلکه آموزش است و الی آخر.
در نخستین قدم باید خود را از زیر آوارِ لغتِ “اخلاق” در این داستانِ واقعی خلاص کرد: کنشِ اخلاقی/غیراخلاقیِ استادِ فلسفه اخلاق در کلاس مقدمات فلسفه اخلاق و کنشِ قاعدتا غیراخلاقیِ دانشجوی فلسفه اخلاق. و در نخستین واکنش باید گفت دانشجوها (دستکم نیمیشان) چیز چندانی یاد نگرفتهاند و اگر هم گرفتهاند آن مباحث را موضوعاتی نظری میدانند برای سر کلاس درس و ژست گرفتن جلوی دیگران. دروسِ آن دوره هرچه بوده تاثیر چندانی در زیست روزانهی دانشجوها نداشته و یا دستکم از نظر آنها بیارتباط به زندگیِ روزمره بوده است. میشود ساعتها بحث کرد حق با کانت بود با بنتام، هیوم کجا به خطا رفت و چرا نیچه درست گفت، اما پاسخ سوالاتِ امتحان را از جایی برداشت و فلهای جواب داد و احساس نکرد “امری اخلاقی” زیر پا گذاشته شده. این کجا، اون کجا؟
وقتی پای علم در معنایی کلی و روانشناسی به شکل مشخص به مباحث اخلاق باز شد، عدهی بسیاری از اهل فلسفه موضع سرسختانه و کمی توام با تحقیر داشتند که آدمهایی بیاطلاع و سطحینگر وارد بحثی پیچیده و سنگین شدهاند و لقمهی برداشته شده خیلی بزرگتر از دهانشان است. در دپارتمانهای علمی، گوش کسی بدهکار این تشرها و متلکها نبود و تحقیقات با چنان سرعتی گسترش یافت که نقش فلسفه در مقالاتِ تاثیرگذار این حوزه به زحمت از چند پاراگراف اولیه در مقدمهها جلوتر میرفت. آن موجِ اولیه تا حدودی فروکش کرده و همه به این نتیجه رسیدهاند لازم است توازنی مابین چند دیسیپلین رعایت شود تا وزن و اعتبارِ بحثها قابل دفاع باشد. نظریات فلسفی بدون دادههای تجربی و کار آزمایشگاهی به سمت تخیلات و موهومات میرود و آن اطلاعات تجربی بدون نظریات و پشتوانهی تئوریک تلاشهای ازهمگسیختهای بیش نیست و فقدانِ تصویری کلی و نگاهی جامع به مسئله، مانع از یافتنِ پاسخ برای پرسشهای اصلی خواهد شد.
با این حال، هر آدم منصفی که آگاهی نسبی از تغییرات چنددههی اخیر در این قلمرو داشته باشد اعتراف خواهد کرد مشارکت تحقیقات علمی سهمی بزرگ در فهم پیچیدگیهای رفتار اخلاقی در انسان (و البته موجودات دیگر) داشته. هزارها سال بحث فلسفی در جستجوی یافتن “آن یگانه” نظریهی اخلاقی، یک تلقی عمده را پیشفرض میگرفت که رفتارِ اخلاقیِ انسان در گرو یافتن نظریهای است که به او بگوید چه کاری درست است: زان پس همه به راه راست خواهند رفت. از نیمهی قرن بیستم به این سو برآیند اغلب نتیجهگیریها این است که آدمیزاد آگاهانه-ناآگاهانه از میانِ نظریههای اخلاقی ویراژ میدهد. گاهی به این، گاهی به آن یکی و گاهی به هیچکدام وفادار نیست و رانهی دیگری در لحظه او را به پیش میبرد. برای غیراخلاقی رفتار کردن همان اندازه دلیل و برهان دستوپا خواهد کرد که برای رفتار اخلاقی. مشکل بیش از آنکه نبود اصول اخلاقی باشد، چهبسا تنوع آن است، و بیش از آنکه فقدان صلابتِ عقلانیت باشد، حضور متزلزل و پرتردیدِ آن است.
در نتیجه، بیدلیل نبود رفتارشناسی و درک روانشناختی رفتارها به مبحث اخلاق جانی تازه داد. کسانی -به درستی- یادآوری کردند که این نقطهنظرات پیشتر در کلام فیلسوفان برجسته شدهبود. هیوم عمیقا به تاثیر عواطف در اخلاق باور داشت و ارسطو قرنها پیش از مُدشدنِ مفهوم moral dilemma توجه داده بود که گرفتاریِ بزرگ، در تضاد میان اصول اخلاقیست نه در نبود آن. با این اوصاف، نگاهی اجمالی به این بحث چندهزارساله در جهان فلسفه، نشان میداد راه برونرفت ناممکن و بحثهای نظری و کلامی چنان کلافِ در همپیچی شده بود که بیشتر نیروی زنندگی داشت تا جذبکنندگی. ورود مطالعات علمی به این معادله اگرچه مشکل را به تمام حل نکرد، دستکم مسیرهایی برای بیرون آمدن از بنبست در اختیار گذاشت.
اگر دانشجوی فلسفهی اخلاق میتواند به شکلی جدی گریبانِ بزرگترین نظریهپردازان تاریخ اندیشهی بشر را بگیرد و خطاهای آنها را در طول روز برجسته و رسوایشان کند و شب هنگام جواب چند پرسش امتحانِ همان کلاس را -برخلافِ قواعد ساده و همهفهمِ همان دانشگاه- از روی دست این و آن بردارد، تا چه اندازه میتوان به آدمها خرده گرفت که به اندازهی کافی فلسفه نمیخوانند؟ تا چه اندازه میتوان خوشبین بود با یافتن نظریهی اخلاقیِ نوینی، مشکلاتی از بشریت حل خواهد شد؟
علی صدر
خرداد ۱۴۰۲
Leave a Reply