چگونه مخالفت کنیم / ترجمه‌ی مطلبی از پال گراهام

مقدمه

اگر نویسنده‌ی متنی در اینترنت باشید، چه در وبسایتی شخصی، چه در شبکه‌های اجتماعی نظیر توئیتر و فیسبوک، احتمالا از بسیاری بازخوردها و اظهاراتی که در بخش نظرات و ذیل متن اصلی می‌آید کلافه شده‌اید؛ اظهاراتی گاه توهین‌آمیز، گاه بی‌رحمانه و گزنده، گاه نامرتبت و گاه تهاجمی. البته برخی اوقات نقدهایی دیده می‌شود آموزنده و دقیق، اما فعلا بحث بر سر شکل نخست است. پال گراهام –نویسنده‌ و متخصص علوم رایانه‌ای انگلیسی- سال‌ها پیش و در بدو شکل‌گیری ارتباطات دوسویه مابین نوسنده و خواننده، مقاله‌ی مختصری نوشت و تلاش کرد اظهارات و بازخوردهای رایج در اینترنت را دسته‌بندی کند؛ اظهاراتی که به قصد مخالفت با مطلب نویسنده نوشته می‌شوند . با این دسته‌بندی، گراهام در تلاش است تا نشان دهد کدام مورد را باید جدی گرفت و کدام‌یک فاقد حداقلی از استدلال و معنا بوده، و در نتیجه بی‌ارزش است. مطلب گراهام ساده و خالی از پیچیدگی‌های یک مقاله‌ی جدی و آکادمیک است؛ قصدش هم چنین نبوده. مخاطبش هرکسی است که چیزی می‌نویسد. معتقدم بیش از آنکه بخواهد به کسانی که اظهار نظر می‌کنند آموزش مخالفت کردنِ صحیح بدهد، به کار نویسندگانی می‌آید که از این بازخوردها کلافه‌اند. دسته‌بندی گراهام، کمی به نویسنده آرامش خاطر می‌دهد که چرا نباید بخشی قابل توجه از اظهار نظرها را اساسا جدی بگیرد. اخیرا متوجه شدم بحث‌هایی بین متخصصین در جریان است که اگر بشود بر مبنای این دسته‌بندی، الگوریتم‌های هوشمندی نوشت که به شکل خودکار اظهارنظرها را دسته‌بندی کنند، و چه بسا بشود راهی یافت برای رها شدن از شر بسیاری از اظهارات بیهوده و مشکل‌ساز. این نشان می‌دهد دسته‌بندی گراهام کماکان موضوعیت دارد. از این رو تصمیم گرفتنم متن را ترجمه کنم تا شاید در فضای فارسی‌زبان هم سودمند باشد. 

متن زیر عینا ترجمه از متن* گراهام است با عنوانی مشابه که درانتها آمده است. تنها چند جمله از مثال‌هایش تغییر یافته تا بیشتر با فضای فارسی‌زبان مانوس باشد. موخره‌ی متن اصلی هم که بیشتر جنبه‌ی نصیحت و راهنمایی داشت، حذف گردید، چون در نظرم کمک چندانی به بحث نمی‌کند. 

چگونه مخالفت کنیم

وب در حال تبدیلِ نوشتن به نوعی گفتگو است. بیست سال پیش نویسندگان می‌نوشتند و خوانندگان می‌خواندند. وب به خوانندگان امکان پاسخ دادن می‌دهد و خوانندگان به طور فزاینده ای چه درکامنت‌ها، و چه در فروم‌ها و پست‌های وبلاگ از آن استفاده می‌کنند.

بسیاری از کسانی که پاسخ می‌دهند، با مطلب مخالفند. انتظار هم همین است. اعلام موافقت کمتر از مخالفت، انگیزه ایجاد می‌کند. و آن‌گاه که موافقید، حرف کمتری برای گفتن دارید. می‌توانید چیزهایی به آن‌چه نویسنده گفته اضافه کنید، اما او احتمالاً جالب‌ترین‌هایشان را پیشتر کاویده است. وقتی مخالفید، به قلمرویی وارد می‌شوید که او هنوز پا در آن نگذاشته.

نتیجه این است که در پاسخ‌ها، مخالفت‌های بیشتری دیده می‌شود، به‌خصوص اگر معیار، تعداد لغات باشد. این بدان معنا نیست که مردم عصبانی‌تر شده‌اند. تغییر ساختاری در نحوه‌ی برقراری ارتباط، برای توضیح این وضع کفایت می‌کند. اگرچه عصبانیت باعث افزایش مخالفت‌کردن نمی شود ، اما این خطر وجود دارد که افزایش مخالفت‌ها مردم را عصبانی‌تر کند. بخصوص در فضای آنلاین، جایی‌که می‌توان چیزهایی را که هرگز به صورت رو در رو به زبان نمی‌آورید، به آسانی بگویید.

اگر قرار است بیشتر مخالف باشیم، باید مراقب بود که آن‌را به خوبی انجام دهیم. منظور از مخالفت خوب چیست؟ اکثر خوانندگان می‌توانند تفاوت بین ناسزاگوییِ صرف و یک استدلالی منطقی در رد نظر دیگری را بیان کنند، اما به‌نظرم نام‌گذاری و معرفی مراحل میانِ این دو، بسیار کمک‌کننده خواهد بود. بنابراین، آن‌چه در در ادامه می‌آید تلاشی است بر سلسله مراتبی کردن مخالفت:


شکل اول: ناسزاگویی
 
نازل‌ترین شکل مخالفت کردن و احتمالا متداول‌ترینش.
 
داری مزخرف میگی.
 

باید درنظر داشت که بیان مودبانه تر یا شسته‌ رفته‌تر این‌گونه مخالفت نظیر:
به نظرم بدون فهمیدن موضوع دارید اظهار نظر می‌کنید.
 
کماکان وزن و ارزش اندکی ندارد. 


شکل دوم: حمله‌ی شخصی یا شخص‌نگر
 
این شکل از مخالفت به ضعیفی ناسزاگویی نیست، چراکه ممکن است کمی موضوعیت داشته باشد. برای مثال، اگر نماینده‌ی مجلس یا سندیکایی مقاله یا متنی بنویسد با این موضوع که حقوق نمایندگان یا اعضا باید افزایش یابد، کسی ممکن است پاسخ دهد:
 
البته، باید هم این و بگه! خودش نماینده‌ست.

این پاسخ، استدلال نماینده را رد نمی‌کند، اما دست کم تا حدودی به موضوع مربوط است. با این حال، مخالفت سستی است. اگر استدلال نماینده‌ای که متن را نوشته حاوی اشکالاتی است، باید آن اشکالات را برشمرد. اگر اشکالی دیده نمی‌شود، چه اهمیت دارد که نویسنده، خود نماینده است یا نه؟ گفتن این‌که نویسنده صلاحیت نوشتن در این باب را ندارد تنها شکل دیگری از حمله‌ی شخصی است –و از قضا شکل بیهوده‌ای از آن، چراکه ایده‌های خوب غالبا از بیرون می‌آید. پرسش اصلی آن است که آیا نویسنده درست می‌گوید یا نه؟ اگر فاقد صلاحیت است و این مسئله او را به اشتباه می‌اندازد، اشتباهات را برجسته کنید، اگر نه دیگر مشکلی نمی‌ماند.


شکل سوم: پاسخ به لحن
 
شکل دیگری که می‌بینیم پاسخ به لحن نویسنده است تا خود او. سطح پایین‌ترین شکل این نوع مخالفت مثل این است:
 
باورم نمی‌شه طراحی به این هوشمندی (یا مثلا شعر به این زیبایی) رو با این لحن گستاخانه نقد می‌کنی
 

اگرچه کماکان بهتر از حمله به شخص نویسنده است، اما این شکل از مخالفت هم سست و کم‌مایه است. آن‌چه اهمیت دارد درستی یا نادرستی حرف نویسنده است و نه لحن نوشتنش. به‌ویژه از آن رو که قضاوت در خصوص لحن دشوار است. کسی که پیشاپیش به موضوعی حساسیت دارد، ممکن است لحنی را که دیگران خنثی می‌بینند، کاملا توهین‌آمیز بیابد.
 بنابراین، اگر بدترین چیزی که می‌توانید درباره‌ی مطلبی بگویید، نقد لحن آن است، پس چیز زیادی نگفته‌اید. آیا نویسنده گستاخ است ولی درست می‌گوید؟ اینکه بهتر است تا موقر باشد اما حرفش اشتباه باشد. اگر نویسنده جایی اشتباه می‌گوید، بگویید کجا.


شکل چهارم: تناقض (یا مثال نقض)
 
در این مرحله، تازه پاسخی به آنچه گفته‌ایم به دست می‌آوریم، به جای اشاره به چگونه گفتن یا این‌که چه کسی گفته است. سطح‌پایین‌ترین شکل پاسخ به یک استدلال، طرح یک مورد مخالف یا متناقض آن است، بدون ارائه‌ی هیچ سندی که آن‌را پشتیبانی کند.
این روش اصولا با شکل سوم (حمله به لحن) ادغام می‌شود، مثلا:
 
باورم نمی‌شه طراحی به این هوشمندی رو با این لحن گستاخانه نقد می‌کنی. طراحی هوشمند خودش یک تئوری علمی معتبره.

تناقض آوردن گاه می‎تواند ارزشمند باشد. گاهی اوقات دیدن یک مثال نقض کافی است تا صحت حرفی را ثابت کند، اما عموما بهتر است سند یا شاهدی آورده شود.


شکل پنجم: استدلال مخالف
 
در این مرحله، به اولین شکل متقاعدکننده‌ی استدلال رسیده‌ایم: استدلال مخالف. تا اینجا، از تمام اشکال مخالفت به این دلیل که چیزی را اثبات نمی‌کردند، می‌توان چشم‌پوشی کرد. استدلال مخالف اما ممکن است چیزی را اثبات کند. مشکل آنجاست که دشوار بتوان گفت چه چیزی را.
استدلال مخالف، یک تضاد یا تناقض است به علاوه‌ی سند و یا شاهد. ما مستقیما استدلال اولیه را هدف می‌گیریم، ازین نظر می‌تواند متقاعدکننده باشد. اما متاسفانه متداول است که مقصود استدلال‌های مخالف کمی تغییر کند. بیشتر اوقات دونفر که بااشتیاق سرگرم مباحثه‌اند، در واقع در حال بحث بر سر دوچیز متفاوتند. گاه حتی باهم موافقند اما چنان درگیر مشاجره و نزاعند که متوجه توافق‌شان نمی‌شوند.
 ممکن برای استدلال در باب موضوعی کمی متفاوت با آن‌چه نویسنده نخست گفته، دلایل مشروعی وجود داشته باشد: مثلا آن‌گاه که شما احساس می‌کنید هسته‌ی اصلی موضوع نادیده انگاشته شده. در آن صورت اما، لازم است به طور آشکار بگویید که هدفتان چیست.


شکل ششم: ابطال‌گری
 
متقاعدکننده‌ترین شکل مخالفت ابطال‌گری است، هم‌چنین نادرترین‌اش، چون بسیار دشوار است. درواقع، سلسله مراتب مخالفت شبیه به هرم است که هرچه بالاتر بروید، نمونه‌هایش کمتر می‌شود.
برای ابطال کردن نظر کسی، لازم است از او نقل قول بیاورید. باید “مدرک جرم” را بیابید، قسمتی که با آن مخالفید و احساس می‌کنید اشتباه است، و بعد توضیح دهید که چرا اشتباه است. اگر نقل قول اصلی که با آن مخالفید را نیابید، گویی با حریفی پوشالی مجادله می‌کنید.
درحالی‌که ابطال‌گری مستلزم نقل قول آوردن است، نقل قول الزاما دال بر ابطال‌گری نیست. برخی نویسندگان بخشی‌هایی که با آن مخالفند را نقل می‌کنند تا به حرف‌شان ظاهر ابطال‌گری دهند، سپس پاسخ‌شان را درحد اشکال سوم یا حتی اول پایین می‌آورند.


شکل هفتم: ابطال کردن نکته‌ی اصلی
 توان ابطال‌گری، بستگی به چیزی دارد که در صدد ابطالش هستید. محکم‌ترین شکل ابطال‌گری، ابطال نکته‌ی اصلی حرف طرف مقابل است.
حتی تا شکل ششم هم ممکن است گاهی عدم‌صداقتی عامدانه را شاهد باشیم، فرد نکته‌ی کوچکی از استدلال نویسنده را انتخاب می‌کند و در صدد ابطالش برمی‌آید. گاهی اوقات ذاتِ آن‌چه اتفاق می‌افتد بیشتر به شکلی پیچیده از حمله‌ی شخصی می‌ماند تا ابطال‌پذیری واقعی. برای مثال، تصحیح خطای نگارشی، یا برجسته‌کردن خطایی جزئی در نام یا عددی. تنها هدف تصحیح نگارشی یا موارد جزئی، بی اعتبار کردن موضع مقابل است، مگر آن‌که استدلال نویسنده وابسته به چنین چیزهایی باشد.
 ابطال‌گری واقعیِ یک چیز، نیازمند آن است که فرد نکته‌ی اصلی طرف مقابل را ابطال کند، یا دستِ‌کم یکی از نکات اصلی را. و این بدان معناست که فرد صریحا باید به نکته‌ی اصلی متعهد بماند. بنابراین یک ابطال‌گری موثر چنین است:

نکته‌ی اصلی نویسند به به نظر X می آید، از آن جایی که می‌گوید: <نقل قول>
اما چنین چیزی نادرست است، به این دلیل که: …ادامه…

 نقل قولی که شما به عنوان اشتباه می‌آورید، لازم نیست بیان قطعی نکته‌ی اصلی نویسنده باشد، کافی است چیزی را ابطال کنید که استدلال او بر آن بنیان نهاده شده است. 

این یادداشت ترجمه‌ای است از 
How to disagree by Paul Graham
https://www.paulgraham.com/disagree.html

Leave a Reply

Fill in your details below or click an icon to log in:

WordPress.com Logo

You are commenting using your WordPress.com account. Log Out /  Change )

Twitter picture

You are commenting using your Twitter account. Log Out /  Change )

Facebook photo

You are commenting using your Facebook account. Log Out /  Change )

Connecting to %s

Blog at WordPress.com.

%d bloggers like this: