رژه دیدن از عوام: خودبرتربینی و خودمردم‌پنداری

در روانشناسیِ اجتماعی، مفهوم pluralistic ignorance به طور مشخص بر اختلاف یا فاصله بین نظر شخصی فرد و آن چه وی عقیده‌ی جمعی می‌پندارد متمرکز است. در یک شکل آن: اگر از فردی در خصوص برابری زن و مرد بپرسید خواهد گفت شخصا به آن معتقد است، در عین حال باور دارد اغلب مردهای هم نسل وی از چنین طرزفکری بی‌بهره‌اند. در شکلی وارونه، فرد ممکن است عقیده‌ی خویش را که از اساس در اقلیت است، باوری عمومی و در اکثریت بپندارد. ادعای آنکه “این فقط حرف من نیست، اکثر مردم هم معتقدند باید حرف زور بالای سرِ جامعه باشد”، یک شکل دیگر از همان پدیده‌ی فوق است.

آدم‌های خودشیفته، متکبر یا جامعه‌گریز از گروه‌های اجتماعی‌اند که به گونه‌ی نخست گرایش دارند و غالبا فضایل و امتیازاتی برای خویش قائل‌اند، در همان حال که اکثریت جامعه را فاقد آن می‌بینند. در مقابل، آدم‌هایی با روحیاتِ تسلط‌گرا، خودرای یا متکی به نفس، آرای خویش را به عنوان نظر عام می‌گیرند. یک فرد ممکن است در لحظه از این شیوه به دیگری بغلطد، بی‌آنکه احساس تناقض کند.

پژوهشِ اجتماعی و شیوه‌های علمیِ نظرسنجی بالقوه می‌توانست و می‌تواند از اعتبار این باورها –اگر بی‌اساس باشند- بکاهد، منتها به حذف و ترک چنان رفتاری نخواهد انجامید. گرایش به متفاوت دیده‌شدن، رانه‌ی اصلی در شیوه‌ی نخست است: “من از سلیقه، درک یا بینشی برخوردارم، حال‌آن‌که جامعه‌ی اطراف‌ام از آن بی بهره است”. حقانیت دادن به عقاید خویش –بدون نیاز به استدلال یا پشتوانه‌ی فکری و فرار از پذیرفتنِ ضعف‌ها- هم از مهم‌ترین انگیزه‌های گرایش به شیوه‌ی دوم است: “نظر منِ تنها نیست، بل‌که باوری جمعی‌ست”.

“باور عمومی”، “نظر اکثریت” یا “اراده‌ی مردم” مفاهیمی ساده اما عمیقا مبهم‌اند. دستِ پایین‌گرفتن و ساده‌لوحانه‌ فرض‌کردن‌اش برای نشان‌دادنِ برتریِ خویش، یا یکدست و هماهنگ با باورِ خویش درنظرگرفتن‌اش برای حقانیت دادن به آراء خود، بیشتر نشان از خامیِ طرزفکر گوینده دارد تا شناختِ دقیق‌اش از “نظر جمع”. تکنیک دمِ‌دست و موثری است که بدون زحمت، به ارتقا موقعیت ادعای فرد می‌انجامد، هرچند موقت و گذرا. در مواجهه با هر گوینده‌ای که –بدون پشتوانه‌ و شواهد-حرف از “باور عمومی” و “عقیده‌ی رایج” می‌زند، کمی احتیاط و تردید، بی‌ضرر نیست، چون فرد مورد نظر خود را از چیزی جدا می‌پندارد که هویت و مختصاتش مبهم است و به ما نمی‌گوید در چه‌چیزهایی با آن توده‌ی مبهم اشتراک یا تضاد دارد. و البته فراموش نباید کرد آن تک‌افتادگی به وی وجاهتی می‌دهد که ممکن است از آن برخوردار نباشد.

ادوارد اچ کار، زمانی درباره‌ی تاریخ‌نگاران نوشت ایشان گاه سیر تاریخ را به رژه تشبیه می‌کنند که قیاس درستی است، به شرط آن‌که به هوس نیافتند خود را عقابی بپندارند نشسته بر تیغه‌ی کوه و به تنهایی صحنه را زیر نظر دارند و یا شخصیت مهمی‌اند ایستاده در حال رژه گرفتن در جایگاه. شرط مورد نظر او در بسیاری اوقات برآورده نمی‌شود چون خود دلیل اصلیِ چنان طرز بیانی‌ست.

عکس: ویرانه‌ی شهر درسدن در پایان جنگ جهانی دوم

Leave a Reply

Fill in your details below or click an icon to log in:

WordPress.com Logo

You are commenting using your WordPress.com account. Log Out /  Change )

Twitter picture

You are commenting using your Twitter account. Log Out /  Change )

Facebook photo

You are commenting using your Facebook account. Log Out /  Change )

Connecting to %s

Blog at WordPress.com.

%d bloggers like this: