وقتی فلسفه با زیست روزمره مرتبط است

امضای فرمانی توسط رئیس‌جمهور آمریکا که به FDA دستور می‌دهد در تایید داروها از این پس نیازی به گذراندن مرحله‌ی آزمایشِ حیوانی نیست در میان خبرهای آخر سال کمابیش گم شد. اتفاقی مهم برای فعالان حقوق حیوانات و مهم‌تر برای آینده‌ی شیوه‌هایِ مطالعه و درمانِ بیماری‌ها. مقاومت در برابر استفاده از حیوانات در آزمایشگاه‌ها سابقه‌ای طولانی دارد و بحثی‌ست بینارشته‌ای. بدونِ درنظرگرفتنِ یافته‌های جانورشناسی و زیست‌شناسی، نگرانی از تجربه‌ی دردناکِ حیواناتی که ناچارند تمام عمر در قفس باشند تا در زمان لازم به سرطان، پارکینسون و پیوند اعضای نالازم محکوم شوند نمی‌توانست توجه جدیِ عمومی به خود جلب کند. باورِ همگانی برای قرن‌ها آن بود که حیوانات موجوداتی‌اند مشابه عروسک که از قضا حرکت می کنند، برخی‌شان بامزه و برخی‌شان سخت‌کوش و مقاوم‌اند اما هیچ‌کدام درک و احساسی ندارند. حدودا هیچ کارِ ظالمانه‌ای در حق‌شان ناموجه دانسته نمی‌شد و فلسفه‌دان‌هایی مشهور در تایید این طرزِ فکرِ عجیب، زحمتِ سرهم‌بندیِ “استدلال”هایی عجیب‌تر را متقبل شدند.

 

با این‌حال، یکی از مهم‌ترین و تعیین‌کننده‌ترین چرخش‌ها در نگاهِ الیتِ جامعه، و در ادامه‌ی آن، عمومِ مردم به حیوانات، کتاب تاثیرگذارِ پیتر سینگر (animal liberation) در دهه‌ی هفتاد بود. سینگر با همان روحیه‌ی آرام و لحنِ سردِ آنگلوساکسونی قادر است حرف‌هایی به‌شدت مجادله‌آمیز و واکنش‌برانگیز بزند. جایی در آن کتاب بحث کرد که اگر رفتارِ وحشیانه با حیوانات به این دلیل که آن‌ها از نظر ذهن و ادراک در درجه‌ای نازل قرار دارند مجاز است، پس طرفدارانِ این طرزِفکر باید توضیح دهند چرا همان رفتار (فرض کنید آزمایش‌ها) با انسان‌هایی که با آسیب‌های مغزیِ جدی و برگشت‌ناپزیر متولد می‌شوند مجاز نیست. این حرفِ سینگر در کنار چند نمونه‌ی مشابه کمابیش در تمام دوران حرفه‌ای با او ماند و هربار اسم‌اش به تیترِ مباحثات بازگشت، خبرنگار و پرسش‌گر مجددا یقه‌اش را گرفتند. با شیطنت و بدجنسی و جهت انحرافِ موضوع، گفتند و جاانداختند سینگر می‌گوید می‌توان از کودکانی که با آسیب مغزی به دنیا می‌آیند در آزمایش‌های پزشکی استفاده کرد. رفته‌رفته به او عنوانِ “خطرناک‌ترین مرد دنیا” و القابی هم‌چون نازی و “دشمنِ تمدن” دادند. تمامِ شهرت‌اش به بدنامی خلاصه نشد و کم نبودند کسانی که افکارِ واقعی او را بازتاب دادند، در نتیجه، درمیانِ آن هیاهوها صدایش بیشتر و بلندتر شنیده شد. 

 

آن زمان، جدی‌گرفتنِ ادراکِ حیوانات و حرف در این‌باره که احساس درد و لذت در گاو و موش و خوک تفاوت چندانی با آدمیزاد ندارد مثل سال‌های اخیر شیک و بعدتر کلیشه نشده بود و آدم‌های نظیر او بیشتر نچسب و موی دماغ بودند تا الگو و قهرمان.

 

سال‌ها پژوهشِ آزمایشگاهی نشان داده به کمک فن‌آوری‌هایی نظیر (organs-on-a-chip) بسیار دقیق‌تر از آزمایشات حیوانی می‌توان تاثیر دارو، پادزهر‌ها و غیره را سنجید. وقتی ایده‌هایی جدی گرفته شوند، بر اساس آن آدم‌هایی متخصص سال‌ها وقت صرف می‌کنند، نتایج کارشان با آمار و ارقام اثبات می‌شود و بر اساس آن قانون‌گذار را وادار می‌کنند به چیزهایی تن دهد که پیش‌تر در خیال هم نمی‌گنجید. کسانی هنوز می‌پرسند فلسفه به چه درد می‌خورد؟ می‌شود گفت یکیش پرداختن به دردِ واقعی و ملموسِ موجوداتِ زنده.

 

علی صدر    
فروردین ۱۴۰۲

Leave a comment

Blog at WordPress.com.