از مشاغل پرمخاطره تدریس فلسفه در سحرگاه است.

برتراندراسل در تاریخ فلسفه غرب نوشته دکارت از سحرخیزی متنفر بود و تقریبا در بیشتر عمر خود کمتر روزی پیش از ظهر از خواب برخاست. وقتی کریستانیا ملکه سوئد، به اصرار، ایشان را به قصر خویش در سرزمین اسکاندیناوی کشاند، کاشف به عمل آمد مقرر گشته فیلسوف محترم (و در این فقره نگونبخت) به ملکه درس بدهد: ساعت ۵ صبح. دکارت به بستر بیماری افتاد و عمرش به چندماه هم نکشید. گویا آدمیزاد یا سحرخیز است یا سحرخیز ستیز! برخی البته در گذر عمر از نحله‌ای به دیگری مهاجرت می‌کنند، اما در لحظه فقط به یکی می‌توان متعلق بود.

Picture: Shelby McQuilkin