جســـــتارها
ندای نَریز-بِریز در داگویل
آنچه سالها از مدعیانِ اصلاحات شنیده میشد ترکیبی از مغلطه در حرف و پادرمیانی به عنوان روش بود. ادعا میکردند چکیدهی تفکرات پیشرو و تحولخواهِ جامعهاند اما خواستهایشان در نهایت بیشتر به منوی غذای آخر شب رستورانی میمانست که پیشخدمت با بیحوصلگی میخواند: اینها مدتیست تمام شده، آن چندتا را هم امروز نداریم و این قسمت از اول نبوده و بهاشتباه در منو آمده: فقط قرمهسبزی مانده و دیزی، برای هر سه وعدهی صبحانه، ناهار و شام. انتظار…
میخکوب بر صلیبِ گذشتهی ویران (۳)
تحقیرشدگی –حتی در درونیترین و خصوصیترین شکلاش- وضعیتی اجتماعی است. تحقیرشده خود را به حق میپندارد و فرودستی خویش را ناعادلانه میداند، اگر به قصد انتقام و تلافی برخیزد، هدفش احیایِ چیزی است که میپندارد از دست رفته یا لگدمال شده، و تا به آخر خواهد رفت. در جهانبینیِ چنان فردی یک ارزش وجود دارد و آن سرباززدن از پذیرفتنِ موقعیت تحقیرآمیز است. تحقیر ملی اما، به عکسِ تحقیر شخصی و گروهی، کنشی مشخص و متمایز نیست که…
میخکوب بر صلیبِ گذشتهی ویران (۲)
رفتار تحقیرآمیز در زمانِ وقوع اسبابِ حقارت میشود چون نیرویِ اجتماعیِ تحقیرکننده و تحقیرشونده نابرابر است. باید در نظر داشت، هر اتهام یا ادعایی به تحقیر مخاطب نمیانجامد، دستِ بالای تحقیرکننده است که اتهام را در چشم ناظر جا میاندازد و مخاطبِ حملهاش را زمین میزند بدین رو، تحقیرشده، در اقلیتبودن، مطرودماندن و کوچکشدن را همراه و همزاد هویت خویش میبیند: مادامی که با خردهفرهنگی دیگر مانوس است، زبان و تعلق قومی یا طبقهی اجتماعیاش همان است که…
میخکوب بر صلیبِ گذشتهی ویران (۱)
احساس تحقیرشدگی ویرانکننده است و نیروی آدمی را یکسره بر باد میدهد، برخاستن از زمین را دشوار و دفاع از خویش را ناممکن مینماید. اسکار وایلد که خود از قربانیانِ مشهور چنان تراژدیِ تلخی بود و از فراز شهرت و اعتبار به فاصلهی چندماه به درون سلول زندان و بدنامی سقوط کرد، دردمندانه نوشت: من که زمانی از خدایگانِ زبان بودم، هیچ کلامی برای بیانِ اندوه و شرم خویش نمییابم
نزدیکتر از دوست، بیرحمتر از دشمن
فروید در یکی از پرشمار نامههایش به آرنولد زوایگ نوشت: “برای زندگینگاری میبایست خود را در میان دروغ، پنهانکاری، دورویی و آراستنهای کاذب محصور کرد”. کلمات ظاهرا بدبینانهی فروید ناشی از نگاه او به روان آدمی بود، ریشهی بسیاری وقایع را در ناخودآگاهی ژرف میدید که نه تنها از دید دیگران که از ادراک درونیِ شخص هم پنهان است. در نامهاش ادامه داد که حقیقت دستنیافتنیست و آدمی نه سزاوار به چنگ آوردنش. و از هملت نقل کرد:…
دربارهی کتاب قدرتهای جهان مطبوعات
ویلیام شرمن –فرمانده نظامی در زمان جنگهای داخلی قرن نوزدهم امریکا- زمانی گفته بود اگر امکانش را داشت تکتک خبرنگاران دنیا را سربهنیست میکرد اگرچه یقین داشت خبرش فردا صبح پیش از صبحانه همهجا پخش میشد. به دشمنی و بددلی به روزنامهنگاران مشهور بود اما حرفش بازتاب ناتوانی از هماوردی با یکی از خصیصههای بنیادین آدمیست که به ماندگاری روزنامهنگاری انجامیده: کنجکاوی و شوق دانستن. اگرچه از دیرباز هرکس به هر بهانه و با هر شیوه صبحش را…
زدودنِ گذشته از تاریخ
در خبری تازه از ادارهی بایگانی ملی ایالات متحده آمده بود سازمان مربوطه برچسبِ هشداری بر تمامی اسناد موجود در وبسایتش زده که “برخی محتویات ممکن است برای اشخاصی آزاردهنده باشند”، اسنادی متشکل ازقانون اساسی حال حاضر کشور،متممهای مشهورش و بسیاری مضامین تاریخی. چنین هشدارهایی جدا از محل و مضموناش، نشان از طرز فکر و شیوهای مشخص در مواجهه با گذشته دارد
اندوه در دلِ شادکامی، بیزاری در میانهی دوستداشتن
آیا آدمی میتواند در یک لحظه و به یک چیز، دو احساس متفاوت و چهبسا متضاد داشته باشد؟ آیا میتوان به کسی متمایل بود و همزمان از او دوری جست؟ میتوان به کسی عشق ورزید و همزمان از او متنفر بود؟ ریچارد سوم به وقت پریدن از کابوس در شب پیش از نبرد نهایی میگفت: ” افسوس، خودم را دوست دارم. از چه رو؟ به پاس آن همه نیکی که در حق خود کردهام؟ آه نه، افسوس، جای…
فیل در خیابان
آدمی همانقدر که به درستیِ خاطرات خویش اطمینان دارد به روایت دیگران از رویدادها بدگمان و مشکوک است. تصویر خود از گذشته را صادقانه و دقیق، حال آنکه دیگران را مستعد خطا و بدتر از آن، متمایل به تحریف میپندارد. با ذهنیت امروز به گذشته مینگریم در همان حال که با چیزهایی که از گذشته آموختهایم امروز را میفهمیم. نمیتوان گفت “گذشته” کجا تمام میشود و “اکنون” دقیقا چه بازهی زمانی را در برمیگیرد. متخصصان مدتهاست هشدار دادهاند…
کمی زحمت، کمی فکر و وظیفهای که نداریم
متفکرانی معتقدند تاریخ یکسره افسانه است، کمی واقعیتهای جستهگریخته که با بسیاری تخیلات و تعصبات و نیتهایی نه یکسر خیرخواهانه، مخلوط و تحویل آدمیان میشوند. ناپلئون که از تغییر جهان دستبردار نبود و خویشتن را از جمله کسانی میدید که به تاریخ شکل میدهند، وقتی از همهسو شکست خورده و در تبعید بود، با لحنی شکایتآلود گفت “تاریخ تنها قصهایست که همگان برسرش توافق دارند”. خودش برای نوشتن چند سطر از آن قصه البته از هیچ کوششی دریغ…
هزار اتهامِ قربانی
در بابِ معنا و مصداق تجاوز بسیار نوشته و مینویسند. در این مقاله کمی به قربانی پرداختهایم، به تحلیل روانشناختی شرم و سکوت. همچنین در بستری تاریخی، به واکاوی لایههای این رفتار در تابلویِ رِنی از داستان سوزانا و قصهی لوکریس به روایت شکسپیر.
نومید باش و بمیر…!
آلفرد هیچکاک، کارگردان فقید انگلیسی، میگفت “هراندازه شخصیت شرور داستان موفقتر باشد، فیلم هم موفقتر خواهد بود”. انسان با تمام سخنرانیهای غرا و خطابههای دلربایش در باب اخلاقیات، گرایشی ذاتی به شرارت دارد، و بهرغم باورهایی گاه عمیق به نادرستیِ اعمالی مشخص، از دیدنشان و گاه از ارتکابشان لذت میبرد، حتی اگر با گذشت کوتاهزمانی از آن لذتها سرخورده و شرمگین شود
پوشاندنِ خنجر یا نمایاندنِ حزنِ درون؟
چرا آدمیان برای صدها سال در نقاشیها و سپس عکاسی پرتره تا اوایل قرن بیستم، با چهرهای عبوس، بیروح، کمی محزون، گاه متفکر، برخی اوقات مغموم و سرد و مبهوت تصویر شدهاند؟ و پرسش سرراستتر آنکه “چرا نمیخندند؟” معقول است بپنداریم انسانهای آن روزگار بهراستی محزونتر بودند
به نادانی خویش مفتخر باشیم و از نادانیِ بیشتر نهراسیم
بازشناسی جهل و چیرگیِ هراسانگیز و هوسانگیزش در اواسط دههی هشتاد میلادی، مارلیز ویت[۱] – پزشک، جراح و استاد دانشگاه آریزونا- پیشنهاد برگزاری کلاسی را داد با عنوان “مقدمهای بر پزشکی و دیگر نادانیها[۲]”. از ایدهاش استقبال گرمی نشد؛ یکی از مقامات دانشگاه در پاسخ گفت ترجیح میدهد از مقامش استعفا دهد تا از برگزاری کلاسی دربارهی جهل حمایت کند. به ویت دوستانه پیشنهاد کردند عنوان کلاسش را تغییر دهد شاید بشود کاری کرد، زیر بار نرفت. قویا…
لذتِ خواندنِ مقاله واقعی
دربارهی “مقاله” با نگاهی تحلیلی بر مقالهای از کتاب “دفترچهی خاطرات و فراموشی” اثر محمد قائد کلارنس هیو هولمن [۱] -استاد و پژوهشگر ادبیات- در شرحی مبسوط از انواع فرمهای ادبی و نوشتاری، به توصیف مقاله (Essay) نیز پرداخت و آنرا متنی نسبتا کوتاه در باب موضوعی مشخص دانست. هولمن بلادرنگ هشدار میدهد که بهواسطهی استفادهی وسیع از این تِرم[۲]، نمیتوان به یافتن هیچ تعریفی که مقبولیت یا رضایت همگان را به دست آورد، امید بست. سپس به…
مشکل، معما و قلمروی قوای شناختی
قدمزن در مرز میان فهمپذیری و فهمناپذیری ریموند تلیس[۱] در مقالهای کوتاه پرسید آیا میتوان ادعا کرد فلسفه اساسا پیشرفتی داشته؟ بدیهی است که برای پاسخ گفتن باید روشن کرد “پیشرفت” در نظر ما چگونه چیزی است. تلیس میگوید در رشتههای دیگر، یافتن یا رسیدن به پاسخی که عموم متخصصان آن رشته بر سرش توافق داشته باشد، پیشرفت تلقی میشود، و از این منظر میتوان گفت، فلسفه در برخی جهات پیشرفتهایی داشتهاست. اما اصولا موضوعِ فلسفه پیچیدهتر از…
خانم و آقای عزیز، شما عادی نیستید
عادیبودن به چه معناست و چه چیزی غیرعادی است عادیبودن جادهایست سنگفرشبرای قدم زدن مناسب است، اما در آن گلی نمیروید.وینسنت ونگوگ – وینسنت ونگوگ -نقاش مشهور هلندی- هرچه بود، با هیچ معیاری انسانی عادی تلقی نمیشد، و عجیب نیست در ستایش غیرعادیبودن سخن گفته باشد. باور رایج و مورد تایید مورخان موید آن است که او به روانپریشی، توهم و افسردگی شدید دچار بود. به سلامت جسمی خویش بیتوجه بود، کم میخورد اما زیاد مینوشید،در فقر دائم…
امتداد “من” تا کجاست؟
کنکاشی در باب مختصات “خویشتن” و چرا مرگ را به جای عذابِ زیستن برنگزینم؟ مردن، تبعید از خویشتن است؛ و سیلویا خویشتن من است؛تبعید از او، تبعیدِ خویش است از خویشتن: تبعیدی مرگبار!ویلیام شکسپیر – دو جنتلمن در ورونا – انسان درکی مستقیم، بیواسطه و درونی از خود دارد. برای ابراز عقیدهی خویش و نقطه نظرش در باب هر موضوعی، جملاتش را بدونِ نیاز به لحظه ای درنگ با “من” شروع میکند، و یقینش دربارهی “من”، از هر چیزی…
هر کسی عقیده ای دارد یا این صرفا نظر شماست
نمودی از آزاد اندیشی یا روشی برای به بن بست کشاندن بحث؟ – جمله ای طنز در زبان انگلیسی می گوید “هرکس حق دارد عقیدهی خود را داشته باشد، منتها عقیدهی شما اشتباه است”. بعید است اهل معاشرت و مباحثه بود و گهگاه در میانهی مجادلهای پرحرارت، درست در زمانی که به زعم خود چند استدلالِ مرغوب و جاندار در تائید موضع خویش رو کرده اید، با چهره ی بی تفاوت و سرد طرف مقابل روبهرو نشوید که…
آنچه علمی ست، و آن چه علمی نیست
مهمل گویی در قالبی موجه در تمایلی تاریخ نگارانه به هر دوره ی تاریخی هویتی معین داده می شود. برخی معتقدند یونان باستان را می توان عصر شکوفایی فلسفه و خرد دانست، قرون متعاقبش را با شکوفایی مذهب، رنسانس را با هنر، میانه ی قرن ۱۶ و ۱۷ را به واسطه ی انقلابِ نخستِ شناختی با زایش علمِ مدرن، و میانه ی قرن ۱۸ تا نیمه ی قرن ۱۹ را با انقلاب صنعتی می شناسند. ما در…