در خبرها میخوانیم ۴۸ساعت پیش از فینالِ جام جهانی زنان، پدر کاپیتان تیم زنان اسپانیا پس از دورهی طولانی بیماری میمیرد. اطرافیان تصمیم میگیرند تا پس از بازیِ سرنوشتساز خبر را پنهان نگه دارند. او در همان مسابقه تکگل پیروزیِ تیماش را میزند و کشورش را قهرمان جهان میکند. کلِ ماجرا به داستانی ساختگی میماند مناسب کتاب یا فیلمی در ژانر خانوادگی-عاطفی. با این تفاوت که در جهان واقع و در برابر چشم ما در همین چند روزِ گذشته اتفاق افتاد.
بر اساسِ قواعدی پذیرفتهشده همراهان حق دارند از آخرین وضعیت بیمارِ خود باخبر باشند و در عموم فرهنگها فرزندان را برای آخرین دیدار با والدین بر سر بالین او میبرند، حتی وقتی با جرمهای سنگین در شرایطی فوق امنیتی زندانیاند. ناآگاهی از آخرین ساعاتِ زندگیِ والدین یا فرزند و از دستدادنِ آخرین فرصت دیدار، رنجیست که گاه برای همهی عمر -به تعبیر رسای هدایت- روح را در انزوا میخورد و میتراشد. در نتیجه، میتوان تصور کرد در حکمِ قاطعِ اخلاقی فرزند را باید از آنچه بر پدر میرود آگاه کرد. از آنسو، اطلاع یا بیاطلاعی تاثیری بر تراژدیِ قابلِ انتظار نمیگذارد، بیمار از دست خواهد رفت یا پیش از آنکه بتوان تماسی یا دیداری برقرار کرد از دست رفتهاست. اما آن بیاطلاعی زمینهسازِ رشتهوقایعی خواهد شد که دلِ میلیونها انسان (در این مورد اسپانیایی) را شاد خواهد کرد. در نتیجه در حکم اخلاقیِ دیگری، میتوان با همان قاطعیت ادعا کرد برای محقق شدنِ خیر بزرگتر (greater good) بهتر است لب فرو بست و واقعیتی مسلم را کمی دیرتر آشکار کرد. در فلسفهی اخلاق شکل اول را عرفا به کانت نسبت میدهند و شکل دوم را گونهای استدلال فایدهگرایانه یا utilitarian که جرمی بنتام برتانیایی را پدیدآورندهی نسخهای نخستاش میدانیم.
در دنیایی خیالی یا نسخهای داستانی، میتوان فرض کرد که خبرنگاری انگلیسی از رازِ درگذشتِ پدر باخبر میشد و تصمیم میگرفت این واقعیت را بلادرنگ به اطلاع دختر مرحوم برساند و آنگاه در برابر دادگاه افکار عمومی ادعا کند در فلسفه پیرو طرزفکر کانتیست و نه فیلسوفِ هموطناش. بسیار بعید بود این استدلال با توجه به ملیت خبرنگار فرضی و منافعی که میتوانست در میان باشد پذیرفته شود.
اما میتوان شکلی دیگر از سناریو را فرض کرد که این دوگانه در قالب پرسشی اخلاقی در برابر افکار عمومی گذاشته میشد تا تصمیم نهایی با رای گرفته شود. آیا اخلاقیست که فرد را از آخرین فرصتِ چند کلام گفتگو یا دیداری کوتاه محروم کرد به این بهانه که ممکن است تمرکزش بر هم بخورد و یا بخت حضور در بازی نهایی برای کشورش از دست برود؟ کسانی استدلال خواهند کرد آن پیروزی چند ماه یا چند سال بعد خاطرهایست دفنشده زیر شکستهای آتی در رقابتهای بعدی. این قهرمانی فقط تا اولین شکست تیم در مسابقهای بعدی شیرین است و در رقابت دیگر همهچیز از صفر شروع میشود اما خاطرهی مرگِ پدر موضوعیست عمیق که همهی عمر با آدمی میماند. فرد ممکن است حتی به تصویر شاد خویش در آن ۴۸ساعتی که با بیخبری به جنب و جوش وگذشت و در نهایت به رقص و پایکوبی ختم شد با تلخی مضاعف بنگرد وقتی به یاد آوَرَد تمام آن ساعات، نخستین لحظات مرگی بود که هیچگاه از ذهن زدوده نخواهد شد. بی خبری اگرچه اسباب آسودگیِ خاطر است اما تنها تا زمانی که ادامه داشته باشد، به محض آگاهی، آن آسودگیِ موقت در چشم ما چیزی نیست مگر غفلت و سرافکندگی.
چه تعداد از ما ممکن است در برابر آن پرسش با قاطعیت رای به پنهانکاری بدهیم؟ و چه تعداد ممکن بود با قاطعیت به این نتیجه برسیم هیچ چیز، حتی خوشحالی و سروری ملی، با تحمیلِ پشیمانیِ عمیق بر روانِ یک انسان برابری نمیکند؟
علی صدر
مردادماه ۱۴۰۲
Picture: A flower, a skull and an hourglass by Philippe de Champaigne


بیان دیدگاه