اندرو اسکات را عموما با نقشِ موریارتی در نسخهی آخرِ شرلوک هلمز میشناسند. مثل خیلی ایرلندیها در بازیگری استعدادی ذاتی و درخشان دارد؛ به خصوص در تئاتر. اجرای اخیرش از نمایش Uncle Vanya – اثر ستایششدهی چخوف- که در آن به تنهایی نقش هشت نفر را بازی کرده اما شگفتانگیز است. بدون وقفه، بدونِ تغییر لباس و گریم و حتی بدونِ تغییر چندانی در صدا. توانسته با هنر نابِ بازیگری و تنها با تغییر در زبان بدن، طرزِ نگاه و کمی لحن و شیوهی بیان، چندین شخصیتِ پیر و جوان و میانسال و زن و مرد را در نمایشنامهای پر دیالوگ و نفسگیر چنان از کار درآورد که پس از ترکِ سالن به زحمت میشد باور کرد نظارهگرِ چندین آدم جداگانه نبودهایم.
اوجِ هنرش در دیالوگی میانِ هلنا و مایکل بود که توانست در لحظاتی تنها با تغییر در نگاه نشان دهد گویندهی هرکدام از دیالوگها کدام یکیست. در لحظه از پیرمردی مغرور به زنی درهمشکسته تغییر میکرد و دقایقی بعد از زنی جوان و اغواگر به مرد میانسالی تنها و ناامید. توانست همآغوشیِ میانِ دونفر را تکنفره بازی کند و بارها در کنشی دشوار از شخصیتی که میگریست به کاراکتر روبهرو برود و بازگردد.
چخوف -همچون برخی از ستارگانِ ابدیِ ادبیات- به چنان مرتبهای دست یافته که تمجید یا نقدش نه میتواند به اعتبارش بیافزاید و نه از آن بکاهد. شخصیتها را دقیق میآفرید، روانشناسی و ذهن آدمیزاد را عمیقا میشناخت و دیالوگها را به درستی و به اندازه مینوشت. برخی منتقدان به نمایشنامهی دایی وانیا عنوان tragicomedy یا تراژدی-کمدی دادهاند. سرگذشتِ شخصیتها تراژیک است اما وضعیتی کمیک بر تمام جریانات و موقعیتها سایه انداخته. همهچیز در هم؛ همچون خودِ زندگی.
اندرو اسکات با بازیِ نفسگیر و سهمگیناش در تمام این نقشها، به این ترکیب عجیب و در ظاهر ناهمگون تجسمی واقعی داد. در مصاحبهای میگوید دقیق که بنگریم، میانِ آدمها بیشتر شباهت است تا تفاوت.
در اجرای تکنفرهی اسکات بر تفاوتها تاکید میشود تا ما شباهتها میان خویش را ببینیم. در سرنوشتی تراژیک همه به هم شبیهیم؛ تفاوتهایمان هر یک به شیوهای متفاوت کمیک است.
برای آنها که بازیگریِ ناب، مینیمال و مدرن، و بدونِ ادا و تصنع، را میپسندند نمیتوان اثری بهتر پیشنهاد داد. فیلمبرداریِ دقیق و مناسب National theatre از این اجرا، فرصت دیدنِ نمایش را برای همه ممکن کرده است.
علی صدر
اسفندماه ۱۴۰۲


بیان دیدگاه