برتراند راسل زمانی نوشت "اگر قدرتِ جادوییِ خواندنِ ذهنِ یکدیگر به ما داده می‌شد، اولین چیزی که از بین می‌رفت دوستی بود". به یک معنا -شاید به درستی- ادعا می‌کرد که صداقتِ تام و تمام ممکن است به عکسِ آن‌چه ما آدم‌ها اصرار داریم به خودمان بقبولانیم، مفید نباشد و پسِ پشتِ ذهن هرکس، افکاری‌ست که همان بهتر آشکار نشود. حدودِ یک‌قرن پس از تاملاتِ فیلسوفِ خوش‌فکرِ انگلیسی، مقاله‌ی اخیر نیچر مدعی‌ست دانشمندان توانسته‌اند با کاشتِ الکترودهایی در مغز، کلماتی را تشخیص دهند که فرد در ذهنِ خویش ادا می‌کند. البته جای نگرانیِ آنی نیست، این آزمایش محدود به چند کلمه‌ی مشخص بوده و خود محققان اذعان دارند راهی دراز تا شنیدنِ گفتگوهای درونی در پیش است. هنوز نمی‌دانیم گفتگوی ذهنی چگونه رخ می‌دهد، پس افکارِ شومِ ما درباره‌ی دیگران، کماکان فرصت پنهان ماندن دارند. 

با این حال، خارج از تصور نیست روزی خواهد آمد که وسیله‌ای کوچک قادر خواهد شد گفتگوی ذهنی را به صدا یا متن تبدیل کند. آن‌چه راسل "قدرتِ جادویی" می‌پنداشت، دیگر چندان هم جادویی نیست، مشکلی تکنیکال است؛ و دیر یا زود محکوم به حل‌شدن. نگرانیِ فلسفی-اخلاقیِ او اما کماکان پابرجاست. 

در میانِ بحثی پر التهاب و تنش با دیگری یا در میانه‌ی گفتگویی دوستانه ده‌ها جمله به ذهن می‌آید اما تنها یکی به زبان. ذهنِ انسان از پسِ هزارهاسال زندگیِ اجتماعیِ چندلایه و پیچیده به مکانیزم‌هایی مرموزی مجهز شده تا با درجه‌ای از دقت حدس بزند پیامدِ به زبان‌آوردنِ هر حرف چه خواهد بود؛ در ذهنِ دیگری و در دادگاهِ دیگران. مجهزشدن به مکانیزمی که از به زبان‌آمدنِ بسیاری عبارت‌ها درست در لحظه‌ی آخر خودداری کند در عمل به تداومِ روابطِ اجتماعی انجامیده. به هرچیزی فکر می‌کنیم، اما همه‌چیز را نمی‌گوییم و خوشبختانه کسی هم بو نمی‌برد آن چیزها که نمی‌گوییم چیستند و از آن خوشبختی بالاتر: نمی‌شود کسی را به داشتنِ چیزهایی در ذهن متهم کرد، مادامی‌که بر زبان و متن نیایند. به‌خصوص در جهانِ اُرولیِ امروز.

وسیله‌ی ابداعی چگونه خواهد توانست میانِ آن‌همه چیز که در ذهن می‌گذرد فقط آن‌هایی را آشکار کند که اسبابِ رسوایی نشوند؟ 

آن‌هایی که کمی از عصب‌شناسی سررشته دارند می‌دانند که از مهم‌ترین مکانیزم‌های دستگاه عصبی، شیوه‌های بازدارندگی‌ست. یعنی ممانعت از انجام. در راه‌رفتن، حرکتِ برخی ماهیچه‌ها همان اندازه الزامی‌ست که توقف و قفل‌شدنِ برخی دیگر و الا حرکت غیرممکن می‌بود. سیناپس‌هایی که مانعِ انتقال می‌شوند به همان اندازه کلیدی‌اند که آنها‌که سبب‌سازِ انتقال‌اند.

تداومِ روابطِ انسان‌ها و برقرارماندنِ گفتگو هم فقط به نشان‌دادن و گفتن وابسته نیست، سکوت، نگفتن و پنهان‌داشتن هم به همان اندازه الزامی‌ست. 

یک‌قرن پس از راسل باید آرزو کرد ای کاش "قدرتی جادویی" سبب شود افکارِ ما درباره‌ی دیگران هم‌چنان در ذهنِ ما محفوظ بمانند. شکسپیر زمانی به طعنه نوشت "درستکاری دیوانگی است و کسی را که بدان پایبند است از پای می‌اندازد". نکند تکنولوژی، مصرانه در پیِ درستکاریِ اجباریِ ما باشد؟ 

در میانِ این‌همه تلاش برای رسوخ به زندگیِ آدم‌ها … زنده‌باد سکوتی که سرشار از ناگفته‌هاست.

 

علی صدر    

اردیبهشت ۱۴۰۳