کاریکاتور بالا را جایی در فسیبوک دیدم؛ بدونِ اشاره‌ای به آفریننده‌اش. در نگاهی ساده و آشکار، ضدِ جنگ و نظامی‌گری‌ست. حرفِ تازه‌ای نمی‌زند اما موضوعی کمابیش آشنا را مجددا و به‌شکلی تاثربرانگیز تصویر می‌کند. آن‌چه توجهم را جلب کرد اظهارنظرِ کسی بود به این مضمون: "اگر آدم‌های باهوش و کاربلد که آن مدال‌ها را به سینه می‌زنند نباشند، هیچ‌کس زنده برنمی‌گردد." 

در انگلیسی و در بسیاری موقعیت‌ها به آدم‌های این‌چنینی می‌گویند smart-ass. در فارسی گاهی خرمردِ رند ترجمه می‌کنند که به جز قسمتِ "خر"ش و آن هم نصفه‌ونیمه، ارتباطِ چندانی با اصطلاح اصلی ندارد. معادلِ "عقلِ کل" به مراتب بهتر است. کمابیش همان طعنه و متلک مستتر در نمونه‌ی انگلیسی اینجا هم احساس می‌شود؛ "بچه‌زرنگ" هم در مواردی کاملا گویاست.

در معنای اصلی، smart-ass آدمی‌ست که به شکلی کلافه‌کننده و آزادهنده‌ می خواهد باهوش‌تر از بقیه به نظر بیاید. نتیجه‌اش -به اصطلاح- روی اعصاب دیگران رفتن است نه واقعا باهوش به نظر آمدن.

نمونه‌ی عقلِ کلِ بالا، به آدم‌های احتمالا از دیدِ او ساده‌لوح یا احساساتی، توجه می‌دهد حواس‌شان باشد خیلی درگیر عواطفِ سطحی نشوند و پیچیدگِی مسا‌ئل را در نظر بگیرند. همین‌که زنده‌اید از صدقه‌سرِ همان‌هاست که به نظرتان باعثِ شل‌وپل شدنِ آدم‌ها می‌شوند.

در ماه‌های دشوار بعد از بحرانِ مالیِ بانکی در سال ۲۰۰۹، مشخص شد بسیاری از مدیرانِ ارشد همان موسساتِ مالی که سقوط کرده‌اند، پاداش‌هایی هنگفت علاوه‌بر حقوقِ همیشگی‌شان گرفتند. عده‌ی بی‌شماری معترض شدند در شرایطی که هزار‌ها هزار نفر خانه‌هایشان را از دست داده‌اند، میلیون‌ها شغل به فنا رفته، خانواده‌هایی از هم پاشیده و آینده‌هایی برای همیشه نابود شده، چگونه پاداش‌های آن‌چنانی به باعث و بانیِ بدبختی‌ها می‌دهند؟ در شرایطی که موافقانِ سرسختِ اقتصاد آزاد از دولت‌های نظام‌های سرمایه‌گذاری خواستند از مالیاتِ همین ملتِ زیر فشار برای نجات همان بنگاه‌های مالی هزینه کنند و یک‌شبه طرفدار دخالت دولت شدند و از آن‌طرف، مخالفانِ اقتصاد آزاد با چشم‌های از حدقه درآمده در برابرِ این چرخشِ ناگهانی و دوروییِ عجیب جناحِ مقابل گلو جر می‌دادند، آدم‌هایی عقلِ کل، که پول‌ِ مالیات‌شان قدم‌زنان از خزانه‌ی دولت به جیبِ صاحبانِ همان بنگاه‌ها می‌رفت، می‌نوشتند که پاداش‌ها به حق است چون آن مدیران برای ماه‌ها حقیقتا زیر فشار روانی بودند و ساعت‌ها اضافه‌کاری کرده‌اند تا مخمصه از این عمیق‌تر نشود و اگر درایتِ آن‌ها نبود، چه‌بسا همه‌چیز از هم می‌پاشید. 

مسئله این بود که راست‌ترین بخشِ جناحِ طرفدارِ سرمایه‌داری هم چنین حرفی نمی‌زد اما عقلِ کل‌ها می‌زدند.

سلبریتی‌ها و سیاست‌مداران هم مثلِ ثروتمندان، از دارندگانِ خوش‌اقبالِ کلونیِ "بچه‌زرنگ"ها در اطراف‌ِ خویش‌اند. مهم نیست چه می‌کنند و چه می‌گویند، حتی اگر خودشان بعدا اعتراف کنند آن‌چه گفتند و کردند اشتباه بود، عقلِ کل‌ها همیشه معتقدند ریزه‌کاری‌هایی پشتِ ظاهرِ امور است که اکثریتِ ساده‌لوح نگرفته‌اند و اصرار دارند توجه ما را به آن جنبه‌های نادیده‌گرفته‌شده جلب کنند. لحن‌شان اصولا متکبرانه و زبان‌شان تمسخرآمیز است و عموما از چیزی دفاع می‌کنند که متهم خودش را به آب و آتش می‌زند که اتفاق نیافتاده.

در روزها و هفته‌های آغازینِ جنگِ شرقِ اروپا و جنگِ بعدی در خاورمیانه، بیش از هرچیز تعدادِ عقلِ کل‌‌ها بود که جلبِ توجه می‌کرد. مهم‌ نیست با چه ابعادی از فاجعه و مرگ روبه‌رو شوید، با چه زبانی از آن بگویید یا بنویسید و چه چیزها یا چه کسانی در خطر باشند، عقلِ کل‌ها همیشه با خونسردی به شما توجه می‌دهند آن عواطف و احساسات از هر دوسو سطحی و بی‌معناست، و آن‌چه باید لحاظ کرد مقداری حساب و کتاب و عدد و رقم است و استراتژی‌های کلان که خیلی مهم‌اند. 

اهمیتی ندارد در کدام شرایطِ اجتماعی، کدام نیروی سیاسی تا چه اندازه و با چه شیوه‌ای در حقِ شما ظلم می‌کند، بچه‌زرنگ‌ها همیشه حاضرند تا به شما نشان دهند چرا تقصیرِ خود شماست، قربانیِ واقعی همان کسی‌ست که دستِ بالا را دارد و مقتول قاتل را کشته. برای عقلِ کل‌ها، هر درامِ اجتماعی یا هر تراژدیِ فردی، در واقع یک تریلرِ جنایی است.

این قبیل آدم‌ها، در زمانِ تحلیلِ بزرگ‌ترین فجایعِ اجتماعی و سهمگین‌ترین تغییراتِ سیاسی به شکلِ رازآلودی خونسرد، پراگماتیست و بلندنظرند اما در برابر یک اظهارنظر ساده نسبت به خودشان یا یک قبض جریمه‌ی اشتباهی روی شیشه‌ی ماشین‌شان یا کمی‌تاخیر در سرو کردنِ غذا بر سرِ میزشان، شدیدا هیستریک و کم‌حوصله‌ می‌شوند.

در داستانی قدیمی درباره‌ی اسبِ ناطقی که به فروش می‌رسید وقتی رهگذر پاسخ‌های بلندبالای اسب به سوال‌اش را شنید، با حیرت از صاحبش پرسید چرا می خواهد چنین جانورِ خارق‌العاده‌ای را بفروشد؟ فروشنده گفت چون همه‌ی حرف‌هایش دروغ است. عقلِ کل‌ها عاشقِ استراتژی‌های غامض، دستگاه‌های فلسفیِ عظیم و کشفِ لایه‌های عمیقِ توطئه در روندِ کلانِ تاریخ‌اند اما واقعیت‌های ملموس، روزمره و آشکار جهان را نمی‌بینند یا برایشان جالب نیست. آن‌چه در عمل به آن مشغول‌اند جزئیاتِ ادعاهای اسب است نه این واقعیت که چهارپای بی‌نوا واقعا حرف می‌زند.

 

علی صدر  
خردادماه ۱۴۰۳