چرچیل زمانی گفتهبود سیاستمدار لازم است بتواند پیشبینی کند در آینده چه رخ خواهد داد و سپس قادر باشد توضیح دهد چرا پیشبینیاش اشتباه از آب درآمد. چنین صلاحیتی به دارندگانِ مناصب سیاسی محدود نیست و تحلیلگران و اساتیدِ دانشگاهی هم که دائمالمصاحبه شدهاند لازم است در این فن خردهمهارتی بهدست آورند.
یک گروه «استادِ دانشگاهِ تحلیلگرِ سیاسی» معتقد است جامعهی آمریکا برای ریاستجمهوری یک زن آماده نیست. به زبانی دیگر، نتیجه میگیرند رشد و شعورِ اجتماعیشان به اندازهای نیست که زنی را برای این سمت انتخاب کنند. اتفاقا در چنددههی گذشته نظرخواهیهای متعددی برای شناختِ طرزِ فکر جامعه در ارتباط با چنین مباحثی انجام شده. (تنها زحمتی که دارد صرفِ چند دقیقه زمان است: بازکردنِ مرورگر، گوگلکردن و کلیک روی چند لینک). دههی چهل میلادی در یک نظرخواهی از مردم پرسیدهبودند «با فرضِ برخورداری از همهی صلاحیتها» («پیشفرضی» بسیار مهم) آیا به یک زن رای میدهید: تنها ۳۳درصد نظر مساعد دادند. هشتادسال بعد، همان جامعه تغییری بنیادین کرده است؛ این عدد برای آدمهای تا ۳۵ سال، به حدود ۸۰درصد رسیده است.
اما، یک نظرخواهیِ وسیع در همان جامعه در سالِ پیش (۲۰۲۳) نشان داد اکثریتِ همان جامعه معتقدند جنسیتِ رئیسجمهور تاثیری در عملکردِ او ندارد. در میانِ اقلیتِ باقی مانده سهم آنها که معتقد بودند رئیسجمهورِ زن بهتر عمل خواهد کرد بیشتر بود. نظرخواهیِ گستردهی دیگری نشان میداد اکثریت در میانِ هر گروهِ جنسیتی، هر گروهِ نژادی-قومی با هر سطح از تحصیلات، کمابیش معتقد است جامعه برای داشتنِ یک رئیسجمهور زن آماده است.
با کنارِ هم گذاشتنِ این نمونهها و نتیجهی اخیر، فرد میتواند نتیجه بگیرد جامعه در شکلِ کلی، با کمی سعیوخطا، همان کاری را کرد که به آن اذعان داشت. درست یا غلط، اکثریتی پاسخ دادهاند برای دارندهی آن سِمَت، جنسیت موضوعی فرعیست. نتیجه هم نشان داد کمابیش نخواستند به جنسیت رای بدهند و معیارهایی دیگر در انتخابشان نقش داشت.
در نامههایی به جامانده و منسوب به معشوقهی آگوستینِ قدیس از قولِ او آمدهبود «فقط احمقها وقتی متوجه شوند کاری اشتباه است دقیقا معکوساش را انجام میدهند». طبقِ روایات، تغییرِ مشیِ ناگهانیِ آگوستین از عاشقی دلباخته و پرشور به راهبی سرد و بیعاطفه، خشمگین و کلافهاش کرده بود. معتقد بود احمقانه است به بهانهی باورِ مذهبیِ تازه، آن عشقِ سوزانِ را ناگهان با پشتکردنِ کامل به هر نوع ارتباطِ جسمی و زمینی جایگزین کرد.
کسانی معتقدند نمیتوان تفکرِ کهنه و پوچی که قرنها توانایی نیمی از جامعه را به بهانهی جنسیتشان ضعیف ارزیابی کردهبود را با شکلِ وارونهاش جایگزین کرد و فرمان داد این فرد «باید» بر اساسِ جنسیتاش انتخاب شود، و نتیجه گرفت پس عدمِ انتخاباش ناشی از تعصب جنسیتیست.
نتایجِ نظرخواهیهای فوق نشان میداد اکثریتِ جامعه معیارهای دیگری دارند و در فقرهی انتخابات ریاستجمهوری، ظاهرا با معشوقهی سابقِ آگوستین قدیس همنظرند.
سالها پیش متوجه شدم در همان جامعهای که سال ۲۰۰۸ با اکثریتی قاطع یک رنگینپوست را به عنوان رئیسجمهور انتخاب کرد، یک نظرخواهی نشان دادهبود اکثریت همان جامعه ترجیح میدهد دامادی سیاهپوست نداشته باشد. یعنی دخترم را به «آنها» نمیدهم اما سررشتهی امور مملکت را چرا. اهمیت درکِ روانشناسیِ فردی و اجتماعی اینجاست.
تحلیلگرِ سیاسی قرار نیست مثلِ منتقدانِ درجهسهی سینمایی در برنامههای تلویزیونی، بنشیند و تعریفِ مجدد همان صحنههایی که دیدهبودیم با صدای یخ و بیرمق را نقد بنامد. اتفاقا انتظار میرود به کمک جامعهشناسی و روانشناسیِ اجتماعی و البته علوم سیاسی بحث کند که چرا امور مطابق انتظار و میل پیش نمیروند یا کندتر از آنچه میپسندیم در حالِ حرکتاند، و بعد به سیاقِ توصیهی چرچیل، توضیح دهد چرا خوشبینیها از آینده به چنین زمانِ حالِ رقتانگیزی مبدل شده است.
سواد و بینش، به شغل و عنوانِ دانشگاهی نیست؛ کمی تنوع در انتخابِ زوایای دید و استفاده از رنگهایی به جز سیاه و سفید، کمکِ بسیاری میکند.
علی صدر
آبانماه ۱۴۰۳


بیان دیدگاه