در مراسمی به مناسبتِ بزرگداشت اینشتین، دهسال پس از مرگ و پنجاهسال پس از انتشار بزرگترین دستاوردِ زندگیِ او و شاید مشهورترین نظریهی فیزیکِ قرن، اوپنهایمر در سخنانی گفت کارهای نخست اینشتین به طرز مسحورکنندهای زیباست، اما پر اشتباه. و بعد اذعان کرد تاخیرِ دهساله در انتشارِ مجموعه کارهای دانشمند شهیر ناشی از مدتزمانی بود که میبایست صرفِ تصحیحِ آن اشتباهات میشد. و در جملهای که بعدتر شهرتی جهانی یافت گفت: «کسی که تصحیح اشتباهاتاش یک دهه زمان ببرد، آدمِ بزرگیست». آن عبارات از ابهت دانشمند فقید نکاست، توجهی بود ظریف به قضاوتِ تاریخ که صبورتر از هیجاناتِ آنیِ معاصر است و فراز و فرودهای فرد را در گسترهای وسیعتر به داوری مینشیند. بهعلاوه، فهرست نمراتِ کارنامهی نوابغ، فقط تکرارِ عددِ «بیست» نبوده و نیست و نخواهد بود.
طی نزدیک به هفتاد و پنج سال که از مرگ صادق هدایت میگذرد، بحث دربارهی او هرگز از رونق نیافتاد. به شکلی نادر، هم در میان نخبگان صاحب اعتبار است و هم در میانِ عموم برخودار از نوعی محبوبیتِ منحصربفرد. نقلقولها و جملاتِ قصارش که قند در دلِ بسیاری آب میکند از زبان هر آدم دیگری ممکن است موجب خشم و خروش و نفرتی همگانی شود اما صادقخوان در لژی مخصوص صاحبِ نوعی کرسیِ نمادین است. به لطفِ مخالفانی خستگیناپذیر، همیشگی و خشمگین، در زمانهی خاموشی و فراموشیِ دوستداراناش هم، از صدرِ فهرستِ مشاهیرِ ادبیات مدرنِ ایران تکان نمیخورد.
با معدودی داستان کوتاه و بلند که در زمانِ حیاتاش به دشواری منتشر و دشوارتر از آن خواندهشد و بعدتر هرگز فرصت انتشار مرتب و ویرایششده و سروشکلدار نیافت، به سختی بتوان شهرتاش را ناشی از تاثیر آثار قلمیاش دانست. ترکیب یگانهای بود از زبانی ساده و شفاف و تازه، تیپ و چهرهای تاحدودی نامتعارف، نگاهی تند و تیز به جامعه و مردم، باسواد و مطلع و کمی شیک و اَدایی، با سرگذشت و شخصیتی همدلیبرانگیز و البته سرنوشتی عمیقا تراژیک؛ مرگی خودخواسته در تنهایی، غربت و در موردی نادرتر، ثبتشده در دوربین. به نظر میآید این «پَکِیج» بود که جاودانهاش کرد نه تاثیر داستانها و شخصیتهایی که ساخت.
کارهایش در نظر منتقدانِ ادبیِ چند نسل همواره نقدهایی متضاد گرفته است، ستایشها به کنار، به زبان و خطاهای نگارشی، برخی آثار ضعیف، شیوهی زندگی و البته طرزفکرِ سادهانگارانهاش در برخی امورِ اجتماعی کم نتاختهاند. دههها بعد، خودکشی و متنِ نامههایی خصوصی به یک دوستِ فرنگنشین به پشتوانهی اصلی داوریها و نقدها مبدل گشت. زمانی خودش به طنزی تلخ گفت همهی زندگی و حتی شهرتاش سوتفاهم است چون با آن تیراژِ نحیف، بعید است خواندهشدنِ کارهایش اسبابِ شهرت شده باشد. امروز میتوان گفت آن سوتفاهم همچنان ادامه دارد و معیار بسیاری قضاوتها دربارهی مهمترین چهرهی رمان مدرنِ فارسی، کماکان داستانهایش نیست.
فرصتی دست داد تا با محمد قائد دربارهی صادق هدایت گفتگو کنیم. دربارهی نگاهِ متفاوت، خالی از تملقهای تیپیکال و خونسرد محمد قائد به پدیدهها و شخصیتها نیازی به توضیح نیست، اگرچه پیشتر هم نوشتهام و نوشتهاند. همیشه مشتاق بودم در مکالمه یا متنی مبسوط نظرش را دربارهی هدایت بدانم، تا در نهایت و با همراهی و پشتکار مهدی فاتحی، چنین مجالی مهیا شد.
اگر هفتادوپنجسال پس از مرگِ داستاننویسی که همان آثار اندکاش هم به شکلی نامطبوع، نامنظم، درهمبرهم و ناقص منتشر شده کماکان حضورِ سنگیناش ملموس است و ستایشگر و دشمن بسیار دارد، میتوان نتیجه گرفت «آدم بزرگیست». نوشتنِ مفصل دربارهی صادق هدایت از آرزوهایم است که هنوز محقق نشده. تصور میکنم لازم است نسل ما هم نظرش را دربارهای این کاراکترِ جذاب ثبت کند. خوشحالم که پیش از آغاز به چنان کاری، فرصتِ خواندنِ نگاه م. قائد هم میسر شد.
علی صدر
شهریور ۱۴۰۴


بیان دیدگاه