آنچه سالها از مدعیانِ اصلاحات شنیده میشد ترکیبی از مغلطه در حرف و پادرمیانی به عنوان روش بود. ادعا میکردند چکیدهی تفکرات پیشرو و تحولخواهِ جامعهاند اما خواستهایشان در نهایت بیشتر به منوی غذای آخر شب رستورانی میمانست که پیشخدمت با بیحوصلگی میخواند: اینها مدتیست تمام شده، آن چندتا را هم امروز نداریم و این قسمت از اول نبوده و بهاشتباه در منو آمده: فقط قرمهسبزی مانده و دیزی، برای هر سه وعدهی صبحانه، ناهار و شام. انتظار این بود که نسل جوان چکیدهی باورهای ترقیخواهانهی خویش را در کلام آنها ببیند، اما آنچه بیشتر دیده شد تصاویری لوثشده از خواستهای مدنیِ روشنی بودند که رفتهرفته در بحثهای نظری و کلامیِ بیپایان آنقدر غوطه خوردند تا از نفس افتادند. وقتی اجساد نیمهجانِ آن باورها و خواستها از آب گرفته میشد، صورت نخستشان به زحمت قابل تشخیص بود .
ادامه ...
روانشناسیِ تحقیرشدگی (بخش سوم)
تحقیرشدگی –حتی در درونیترین و خصوصیترین شکلاش- وضعیتی اجتماعی است.
تحقیرشده خود را به حق میپندارد و فرودستی خویش را ناعادلانه میداند، اگر به قصد انتقام و تلافی برخیزد، هدفش احیایِ چیزی است که میپندارد از دست رفته یا لگدمال شده، و تا به آخر خواهد رفت. در جهانبینیِ چنان فردی یک ارزش وجود دارد و آن سرباززدن از پذیرفتنِ موقعیت تحقیرآمیز است.
تحقیر ملی اما، به عکسِ تحقیر شخصی و گروهی، کنشی مشخص و متمایز نیست که بتوان به شکلی عینی بر آن انگشت نهاد. مفهومی سیاسی-اجتماعی است که بر اساس طرز فکری مشخص و به پشتوانهی آن، طرح و غالبا برای رسیدن به اهدافی سیاسی مورد استفاده قرار میگیرد.
ادامه در سایت انسانشناسی و فرهنگ
روانشناسیِ تحقیرشدگی (بخش دوم)
رفتار تحقیرآمیز در زمانِ وقوع اسبابِ حقارت میشود چون نیرویِ اجتماعیِ تحقیرکننده و تحقیرشونده نابرابر است. باید در نظر داشت، هر اتهام یا ادعایی به تحقیر مخاطب نمیانجامد، دستِ بالای تحقیرکننده است که اتهام را در چشم ناظر جا میاندازد و مخاطبِ حملهاش را زمین میزند
بدین رو، تحقیرشده، در اقلیتبودن، مطرودماندن و کوچکشدن را همراه و همزاد هویت خویش میبیند: مادامی که با خردهفرهنگی دیگر مانوس است، زبان و تعلق قومی یا طبقهی اجتماعیاش همان است که هست، آن اتهام یا تحقیر بخشی از پسزمینهای است که فرد در آن حضور و تداوم دارد. گفتگو –دستکم در کوتاه مدت- چنان پسزمینهای را تغییر نمیدهد، فقط مطرح میکند
روانشناسیِ تحقیرشدگی (بخش نخست)
احساس تحقیرشدگی ویرانکننده است و نیروی آدمی را یکسره بر باد میدهد، برخاستن از زمین را دشوار و دفاع از خویش را ناممکن مینماید. اسکار وایلد که خود از قربانیانِ مشهور چنان تراژدیِ تلخی بود و از فراز شهرت و اعتبار به فاصلهی چندماه به درون سلول زندان و بدنامی سقوط کرد، دردمندانه نوشت "من که زمانی از خدایگانِ زبان بودم، هیچ کلامی برای بیانِ اندوه و شرم خویش نمییابم". در تحقیر چه چیزی نهفته است که روان فرد را یکسره به اسارت میگیرد؟ روان و ذهنی که از هر نظر انعطافپذیر و مقاوم است، چرا به تحقیرشدگی که میرسد میخشکد، سنگ میشود و منجمد و فشرده باقی میماند؟ در این متن به کنکاشِ این پدیده خواهیم پرداخت
دربارهی زندگینگاری یا همان بیوگرافینویسی
فروید در یکی از پرشمار نامههایش به آرنولد زوایگ نوشت: "برای زندگینگاری میبایست خود را در میان دروغ، پنهانکاری، دورویی و آراستنهای کاذب محصور کرد". کلمات ظاهرا بدبینانهی فروید ناشی از نگاه او به روان آدمی بود، ریشهی بسیاری وقایع را در ناخودآگاهی ژرف میدید که نه تنها از دید دیگران که از ادراک درونیِ شخص هم پنهان است. در نامهاش ادامه داد که حقیقت دستنیافتنیست و آدمی نه سزاوار به چنگ آوردنش. و از هملت نقل کرد: "اگر نصیب هرکس به قدر لیاقتش باشد، چه کسی را از تازیانه گریزی خواهد بود؟"
ادامه در سایت انسانشناسی و فرهنگ
دربارهی کتاب قدرتهای جهان مطبوعات
اثر مارتین واکر با ترجمهی محمد قائد
ویلیام شرمن –فرمانده نظامی در زمان جنگهای داخلی قرن نوزدهم امریکا- زمانی گفته بود اگر امکانش را داشت تکتک خبرنگاران دنیا را سربهنیست میکرد اگرچه یقین داشت خبرش فردا صبح پیش از صبحانه همهجا پخش میشد. به دشمنی و بددلی به روزنامهنگاران مشهور بود اما حرفش بازتاب ناتوانی از هماوردی با یکی از خصیصههای بنیادین آدمیست که به ماندگاری روزنامهنگاری انجامیده: کنجکاوی و شوق دانستن ...
ادامه در سایت انسانشناسی و فرهنگ
نسخهی پیدیاف به همراه منابع و ارجاعات
وقتی گذشتهی شما ممکن است برای خودتان آزاردهنده باشد
نقد و کلنجار با وقایع تاریخی توسط نوادگانِ همان اقوام و ملتها، تلویحا به معنای رسیدن به درجهای بالاتر از بلوغ فکریست: همزمان که از فرازهای آن گذشته بهرهمندیم، فرودهایش را محکوم کرده و به تیغ نقد میکشیم. این رویه را احتمالا بتوان پیشرفت نامید و به آن احترام گذاشت. اما به نگاه توام با سوءظن ناظر بیطرف نمیتوان خرده گرفت وقتی با مردمی مواجه میشود که مدعیاند گذشتهشان یکسره افتخار و شکوه است ...
ادامه در سایت انسانشناسی و فرهنگ
نسخهی پیدیاف به همراه منابع و ارجاعات
مروری بر دوسویگیِ عاطفی
آیا آدمی میتواند در یک لحظه و به یک چیز، دو احساس متفاوت و چهبسا متضاد داشته باشد؟ آیا میتوان به کسی متمایل بود و همزمان از او دوری جست؟ میتوان به کسی عشق ورزید و همزمان از او متنفر بود؟ ریچارد سوم به وقت پریدن از کابوس در شب پیش از نبرد نهایی . . .
ادامه در سایت انسانشناسی و فرهنگ
نسخهی پیدیاف به همراه منابع و ارجاعات
کریشتف کیشلوفسکی کارگردان فقید لهستانی و یکی نامدارترین سینماگران اروپا میگوید "با مادرم مشغول قدمزدن به سمت دبستان بودم که فیلی در برابرمان از خیابان گذشت". معتقد است کاملا این صحنه را به یاد میآورد اما مادرش تاکید میکرد هرگز با او نظارهگر عبور هیچ فیلی از خیابان نبوده، نه آن زمان و نه هیچ زمان دیگری. کیشلوفسکی اضافه میکند سال 1946 و یک سال پس از جنگ جهانی دوم و وقتی پیدا کردن سیبزمینی هم در لهستان دشوار بود، هیچ دلیلی برای باورکردن حضور یک فیل در خیابان نداریم، با این وجود، آن صحنه را عینا و کاملا به یاد دارم، حتی چهرهی فیل را.
در بابِ معنا و مصداق تجاوز بسیار نوشته و مینویسند. در این مقاله کمی به قربانی پرداختهایم، به تحلیل روانشناختی شرم و سکوت. همچنین در بستری تاریخی، به واکاوی لایههای این رفتار در تابلویِ رِنی از داستان سوزانا و قصهی لوکریس به روایت شکسپیر، و یک ماجرای واقعی
در باب روانشناسیِ شرارت
انسان با تمام سخنرانیهای غرا و خطابههای دلربایش در باب اخلاقیات، گرایشی ذاتی به شرارت دارد، و بهرغم باورهایی گاه عمیق به نادرستیِ اعمالی مشخص، از دیدنشان و گاه از ارتکابشان لذت میبرد، حتی اگر با گذشت کوتاهزمانی از آن لذتها سرخورده و شرمگین شود. جستجو برای یافتن توضیحی
مروری بر تاریخچهی لبخند در نقاشی و عکاسی پرتره
چرا آدمیان برای صدها سال در نقاشیها و سپس عکاسی پرتره تا اوایل قرن بیستم، با چهرهای عبوس، بیروح، کمی محزون، گاه متفکر، برخی اوقات مغموم و سرد و مبهوت تصویر شدهاند؟ و پرسش سرراستتر آنکه "چرا نمیخندند؟" آیا معقول است بپنداریم انسانهای آن روزگار بهراستی محزونتر بودند؟ آیا آن چهرههای متفکر و مغموم بازتابدهندهی واقعیت روزمرهشان بوده یا یگانه شیوه و روش پسندیده برای ثبت چهرهی انسان؟ مد روز یا واقعیت زندگی؟ بهتر آن بود که نخندند تا خنجرهایشان پنهان بماند، که شکسپیر از زبان ملکوم نوشتهبود "در لبخندهای آدمیان، خنجرهایی نهفته است"؟
بازشناسی جهل و چیرگیِ هراسانگیز و هوسانگیزش
در اواسط دههی هشتاد میلادی، مارلیز ویت – پزشک، جراح و استاد دانشگاه آریزونا- پیشنهاد برگزاری کلاسی را داد با عنوان “مقدمهای بر پزشکی و دیگر نادانیها”. از ایدهاش استقبال گرمی نشد؛ یکی از مقامات دانشگاه در پاسخ گفت ترجیح میدهد از مقامش استعفا دهد تا از برگزاری کلاسی دربارهی جهل حمایت کند.
دربارهی “مقاله” - نگاهی تحلیلی بر مقالهای از کتاب “دفترچهی خاطرات و فراموشی” اثر محمد قائد
اهل فن تعریف این ژانر ادبی را بسیار دشوار یافتهاند؛ گونهای لغزنده از نوشتار که در برابر هر تعریف جامع و دقیقی مقاومت میکند. بیکن آن را تفکرات پراکنده نامید، و ساموئل جانسون به آن عنوانِ یورشهای بیقاعدهی ذهن داد... ادامه
نوام چامسکی، زبانشناس و فیلسوف مشهور، در مقالهای مهم و تاثیرگذار تمایز میانِ دو مفهوم مشکل و معما را به بحث گذاشت و تلاش کرد توضیحی کمابیش واضح ارائه دهد. چامسکی تفاوت میان این دو مفهوم را مسئلهای میدید در راه مطالعهی زبان، و از خلال آن، مطالعهی ذهن انسان.
آنچه تا دقایقی پیش شدیدا غیرعادی بود، پس از گفتگویی کوتاه کاملا عادی تلقی میشود. پرسش آن است که مرز میان عادی و غیرعادی چیست که میتوان به سرعت، و بدون تغییری در وضع موجود، از آن عبور کرد؟ ...ادامه
انسان درکی مستقیم، بیواسطه و درونی از خود دارد. برای ابراز عقیدهی خویش و نقطه نظرش در باب هر موضوعی، جملاتش را بدونِ نیاز به لحظه ای درنگ با "من" شروع میکند، و یقینش دربارهی "من"، از هر چیزی در جهان اطراف بیشتر است. با وجود این قطعیت، در پاسخ به پرسش "من چیست" و از چه تشکیل شده، چه خواهد گفت؟ آیا محدودهی"من"، به مختصات جسم خلاصه میشود؟ و پوستی که بدن آدمی را احاطه کرده خط مرز میان او و جهان است؟ پس چگونه است که کمد لباس، کشوی لوازم خصوصی، گوشی تلفن همراه و محتویات دفتر یادداشت خصوصی سالهای نوجوانی و آرشیو موسیقی شخصی، به شدیدترین وجه ممکن جزئی از "من" تلقی میشوند؟ ...ادامه
اگر عبارت "این صرفا نظر شماست"، بدین معنا به کار می رود که اعتبار هیچ نظری از دیگری بیشتر نیست، پس استدلال و مباحثه به چه کار می آید؟ برای پاسخ گفتن به این سوالات، و کمی کاهش از درد و رنجِ ناشی از تجربه یِ شنیدنِ چنین عباراتی، می بایست کمی به کند و کاو فلسفی پرداخت و از برخی جزئیات ابهام زدایی کرد. . . . ادامه
در روانِ انسان چه چیزی نهفته است که او را این گونه در عطش دائمی قضاوت، نقد و سرزنش نگه می دارد؟
در تمایلی تاریخ نگارانه به هر دوره ی تاریخی هویتی معین داده می شود. برخی معتقدند یونان باستان را می توان عصر شکوفایی فلسفه و خرد دانست، قرون متعاقبش . . . ادامه
در مقایسه با زبانی هم چون انگلیسی که افرادی در آن، شفاف و روشن اما موجز و به اختصار نوشتن را با جدیت پی می گیرند، آموزش می دهند و این خصایص را جزو امتیازات متن یا گفتار به حساب می آورند، زبان فارسی چندان کارنامه ی درخشانی ندارد . . . ادامه
Copyright © 2023 asadr.info - All Rights Reserved.
We use cookies to analyze website traffic and optimize your website experience. By accepting our use of cookies, your data will be aggregated with all other user data.