ریشه‌های ممنوعیت جدیدِ متا برای نوجوان‌ها

 

نگرانی از تاثیرِ شبکه‌های اجتماعی بر ذهن و روان موضوعِ تازه‌ای نیست اما از حدودِ پنج‌سالِ پیش جاناتان هاید و همکاران‌اش بحثی عمومی درباره‌ی تاثیر این شبکه‌ها بر روحیاتِ نوجوانان و به‌طور مشخص اینستاگرام بر دخترهای نوجوان را تبدیل به مهم‌ترین مشغله‌ی پژوهشی‌شان کردند. مسئله این‌جا بود که داده‌ها نشان می‌داد از زمان همه‌گیرشدنِ تلفن‌های هوشمند تغییراتی در روند سلامتِ روانی نوجوان‌ها مشهود بود اما آن تغییرات از زمان آغاز به کارِ پلتفرمِ اینستاگرام -به‌خصوص برای دخترها- رشدی شدیدا صعودی در زمینه‌ی افسردگی و خودکشی نشان می‌داد. هاید و همکاران‌اش اطلاعات گسترده‌ی جمع‌آوری شده را در اختیار عموم گذاشتند. خودش هم از آن پس تبدیل به یکی از سخن‌گویانِ اصلی جریانی شد که معتقد بودند باید به صاحبانِ پلتفرم‌ها فشار آورد با تن‌دادن به قوانینی مشخص از ادامه‌ی صدمه‌ای به این گستردگی صرف‌نظر کنند. 

به‌رغمِ انتظاری که ممکن است از واکنش‌ها داشته باشیم، از این ایده‌ها استقبالِ چشمگیری نشد و حتی همکارانی او را متهم کردند بیش از حد حساس و آلارمیست است و آن نتایج حتی اگر قابلِ اعتماد باشد آن‌قدرها هم نگران‌کننده نیست. در یادداشتی دیگر که پیش‌تر درباره‌ی بحث‌های هاید و دیگران نوشتم لینک‌هایی به تحقیقاتِ او و استدلالات مخالفان داده بودم.

حالا پس از پنج‌سال پیگیری مداوم و از پا ننشستن و ناامید‌نشدن و با انباشتی از فکت‌های غیرقابلِ انکار، شرکت متا مجبور شد تن به محدودیتی بدهد که چندسالِ پیش دست‌نیافتنی به نظر می‌آمد. 

اهمیتِ این موضوعِ- فراتر از یک خبر- کجاست؟ بخشِ زیادی از نظراتِ مخالفان در حواشیِ این بحثِ اساسا اجتماعی، به دو گونه تقسیم می‌شد: ۱- تفسیری که از این داده‌ها می‌شود بیش از حد بدبینانه است ۲- شرکت‌های خصوصی به‌خاطرِ حرفِ فلان پژوهش‌گر و دانشمندی که در گوشه‌ی اتاقش نشسته و حرف‌های قشنگ می‌زند از سودهای میلیونی نخواهند گذشت و برای آن تحلیل‌ها تره هم خرد نخواهند کرد.

هر دوی این نظرات به طرزِ ساده‌لوحانه‌ای اشتباه بود. استدلالِ اول بیشتر از سوی اهالیِ آکادمیک، متخصصان و اهلِ فن بود، به خصوص آن دسته‌ای که فکر می‌کنند نباید با هیچ پدیده و ابتکارِ تازه‌ای مقابله کرد چون ممکن است در نظرِ عموم (یا احتمالا آینده و تاریخ) مرتجع به نظر رسید. هرچیز تازه‌ای، مخصوصا اگر پرطرفدار باشد، خوب است. نمونه‌اش مخالفت با هر نقدی بر به اصطلاح «هوش مصنوعی». 

استدلال دوم بیشتر از سوی عمومِ مردمِ جوامع بود چون تصور می کنند وقتی پای صاحبانِ قدرت و سرمایه وسط است، از هیچ‌کس کاری ساخته نیست و راحت‌تر است به همه‌چیز تن داد و بعد درباره‌ی نتایجِ فاجعه‌بارش غر زد و گناهِ همه‌چیز را به گردنِ همان‌ها انداخت که از اول معلوم بود کارشان غلط است. بهتر است کاری نکرد تا بشود بعدتر نق زد.

آخرین نظرخواهیِ هاید و همکاران‌اش از کاربران نسلِ زد (Gen Z) نشان داد که حدود پنجاه‌درصد (یعنی یکی از هر دونفر) آرزو دارند ای کاش هرگز توییتر و تیک‌تاک اختراع نشده بودند. این آمار برای فیسبوک و اینستاگرام یکی از هر سه نفر است.

یادآوریِ مهم، و شاید خیلی مهم: تمرکزِ هاید و دیگر منتقدان متوجه کلیتِ پلتفرم‌ها نیست، مسئله پیامدِ استفاده‌ی دائمی از آن برای نوجوان‌ها تا پیش از رشد کامل و بلوغِِ عاطفی-فکری است. خصوصیات پلتفرم‌های نظیرِ اینستاگرام و تیک‌تاک و الگوریتم‌های آن‌ها به شکلی‌ست که پیامدهای منفی و مخربِ جدی برای سلامتِ روانیِ نوجوان‌های به‌ویژه دختر دارند. فرض بر این است که مغزِ آدمِ بالغ به اندازه‌ی کودک و نوجوان آسیب‌پذیر نیست، و از آن مهم‌تر، اولی مسئولِ کارهای خودش است و دومی نه‌تنها نیازمند مراقبت، بلکه بنابرتعریف بعدتر حق دارد اعتراض کند «من متوجه نبودم شما چرا کاری نکردی؟» در دوره‌ای که شیک‌تر است بگوییم من به بچه‌ام درباره‌ی همه‌چیز حقِ انتخاب می‌دهم، متقاعد‌کردنِ مردم برای مراقبت از بچه‌هایشان تبدیل به کوششی کم‌طرفدار شده‌است. هاید موکدا می‌گوید مشکلِ عمده این است که نسبت به تجربه‌ی فیزیکیِ بچه‌ها در دنیای اطراف شدیدا حساسیم، در همان‌حال که به زندگیِ آن‌لاین‌شان کاملا بی‌تفاوتیم.

 

 

علی صدر   

شهریور ۱۴۰۳