بدونِ سابقهی بیماریِ روانی و در نهایت سلامت دورانِ بارداری را گذراند و بدونِ هیچ مشکلی پسرِ سالمی به دنیا آورد اما چند روز پس از تولدِ بچه و بازگشت به خانه، دچار نوعی روانپریشیِ پس از زایمان شد که کارش را به کلینیکِ روانپزشکی کشاند. پریشانحواس، سردرگم و مضطرب بود بدون کوچکترین توجهی به جهان اطراف، و قاعدتا نوزادش. وقتی به بیمارستان ارجاع داده شد، از غذاخوردن دست کشیده و وزن بسیاری از دست دادهبود. کمابیش هیچ ارتباطی با دیگران برقرار نمیکرد. گذشته از دلایل و جزئیاتِ مشکلاتِ اِدیث، مهمترین بخشِ ماجرایی که از سر میگذراند این باور بود که بچهای که به او دادهاند در واقع نوزادِ خودش نیست و در بیمارستان با کودک دیگری جایگزین شده است. بعدتر و در گذر از گورستانی که در مسیرِ بیمارستان بود، سنگِ قبر کوچکی او را به این نتیجه رساند که بچهی واقعیاش را آنجا به خاک سپردهاند. ماهها بعد و پس از بهبودی، در گفتگو با روانپزشکاش اذعان کرد وقتی مجددا از کنار آن گورستان عبور کرد و چشماش به همان قبر افتاد حالتی توام با وحشت و اضطراب او را فرا گرفت و بسیاری از آن افکارِ پیشین به آنی به ذهناش هجوم آوردند. وقتی روانپزشک از او پرسید آیا اینبار متوجه بودی که آنها همان افکارِ جنونآمیز غیرواقعیاند؟ پاسخِ ساده اما عمیقا تاثیرگذارِ ادیث، ورونیکا اُکین -پروفسور و استاد روانپزشکی دانشگاه دابلین- را به مسیری سوق داد که در نهایت به نوشتنِ این کتاب انجامید. ادیث گفت: «بله میدانستم … اما خاطرات واقعیاند«.
اُکین بعدتر توضیح میدهد که خاطرات، بازنماییِ تجربهی زیستهاند و یادآوریشان حجمی عظیم از احساسات و عواطفی را که با آن تجربهها همراه بودهاند همچون سیلی خروشان به ذهن روانه میکند. نیروی آن احساسات به مراتب بیشتر از استدلالات و بینشی بود که ادیث تلاش میکرد به کمکِ آنها به خویش یادآوری کند آن افکار تنها خیالاتی جنونآمیز بودند.
کتابِ ورونیکا اُکین دربارهی حافظه و خاطرات است با روایتِ مجموعهای از ماجراهای واقعیِ مواجههی او با بیمارانِ سابقاش. با این وجود، برجستهترین خصوصیت کتاب روایتی علمی از یک دانشمند طراز اول نیست، اُکین نویسندهای خوب است با دانشی قابلِ اعتنا در ادبیات و هنر -که البته از یک ایرلندی اسبابِ شگفتی نیست. این ویژگی نهتنها کتاب را در کلیتاش خواندنیتر میکند، بلکه به روایتی علمی، لایههایی غنیتر و به درکِ ماهیتِ حافظه و خاطرات ژرفایی بیشتر میدهد.
پیشدرآمدِ کتاب با جملهای از افسانهی سیزیفِ کامو آغاز میشود: «این قلب که درونِ من است را احساس میکنم و رأی به وجودش میدهم، و بههمانسان جهانی را که میتوانم لمس کنم. تمام دانشِ من همینجا متوقف خواهد شد، باقی همه برساختههاست.» اما فراتر میرود و نویسنده با نقلِ ماجرایی واقعی، نکتهسنجی و بینشِ علمی و ادبیاش را به رخ میکشد. مینویسد عنوان رمانِ مشهور مارسل پروست در انگلیسی، نخست یادآوریِ چیزهای گذشته ترجمه شد که بعدتر به برگردانی دقیقتر تغییر یافت: در جستجوی زمانهای گمشده. میگوید اشارهی نخستین برگردان بر «یادآوری»ست؛ عملی منفعلانه از بازیابیِ چیزهایی که گویی در انباری مخفی و دستنخورده باقی ماندهاند. حال آنکه اتکایِ برگردانِ دوم بر «جستجو»ست که تلویحا عملی کنشگرانه در یافتنِ گذشتهای سیال و گمگشته است. اُکین مینویسد: علمِ عصبشناسی، در میانِ این دو ترجمه است که تقریبا به پروست میرسد؛ تلویحا به این معنا که حافظه برای ما ترکیبی از این دو جنس تلاش است.
عنوانِ کتاب، The Rag and Bone Shop برگرفته از شعری از دابلیو.بی. یِیتس، شاعر بزرگ ایرلندیست. استعارهای از کاویدن میانِ مواد خام و مندرس و گاه بیمصرف و درهمبرهم است به قصد یافتن و دستوپاکردنِ چیزی به دردبخور. در نگاهِ نویسنده، حافظه در مغزِ انسان، همان خرتوپرتفروشیست با این تفاوت که مواد انبارشده در آن، افکار، احساسات، عواطف و خاطراتِ ما از گذشتهاند. اما زیرعنوانِ کتاب، به دو فصلِ اصلیِ کتاب مبدل میشوند: چگونه ما خاطرات را میسازیم و چگونه خاطرات ما را میسازند. فصلِ اول در هشت بخش، شرحی علمیست از چگونگیِ شکلگرفتنِ حافظه و نقشِ بخشهایی از مغز که در این فرآیند دخیلاند؛ از هیپوکمپوس گرفته تا بخشهای کورتِکس (قشر) مغز که با هر یک از حواس مرتبطاند. نویسنده در هفت بخشِ فصلِ دوم، به تاثیر حافظه در شکلگرفتنِ شخصیت و زندگیِ انسان میپردازد.
در هر بخش به تناسبِ موضوعاش شرحی مختصر از ماجرای یکی از بیمارانِ اُکین گنجانده شده تا به کمک توصیفِ آن تجربه، به درکی ملموستر از اهمیت اجزاءِ حافظه و پیچیدگی آن کمک کند. بخشهایی که اگرچه هریک با نقلقولی از متفکران آغاز و در جایجایشان اشاراتی به ادبیات و فلسفه و تاریخ دارد اما در کلیتِ آن شرحی علمی از عصبشناسی و روانشناسیِ حافظه و خاطره است. تا حدی که برای خوانندهی غیرمتخصص قابلِ فهم باشد از پرداختن به جزئیاتِ فنیِ موضوع کم نمیگذارد اما همزمان تلاش میکند از بحثی خشک اجتناب کند. جایی توضیح میدهد که در میانِ حواسِ پنجگانه، بویایی تنها حسیست که مسیرِ انتقال امواج عصبیاش مستقیما از طریق آمیگدال میگذرد که ارتباطی گسترده و پیچیده با هیپوکمپوس دارد و سپس به بخشِ کورتکسِ بویایی میرسد در حالیکه در چهار حواسِ دیگر، امواجِ عصبی ابتدا به کورتکسِ مربوطه میروند و سپس به هیپوکمپوس. در نتیجهی این تفاوت در مسیرِ عصبیست که ما با استشمامِ بویی آشنا، ابتدا احساسِ مرتبط با خاطرهی آن بو را تجربه میکنیم و سپس اصلِ خاطره را به یاد میآوریم درحالیکه در حواسِ دیگر مانند شنوایی و بینایی ابتدا آن تصویر یا صدا به یادآورده میشود و سپس احساساتِ تجربهشده با آن. اُکین بلافاصله از پروست نقلِ قول میآورد که زمانی نوشته بود «رایحه همچون احساسی بهیادآورده شد» و شگفتزده اعتراف میکند نویسندهی فرانسوی توانسته بود با تامل و دروننگری، سازوکاری را شرح دهد که دههها بعد با شیوههای علمی توضیح داده شد.
کالاوی -منتقد آبزرور- در توصیفِ تجربهی خواندنِ کتاب نوشت همان حال و هوای زنده و گرمِ نشستن در تالار سخنرانی را دارد که اشارهای به لحنِ صمیمیِ نویسنده است، و داو درایشما – روانشناس و پروفسور در دانشگاه گرونینگن- در توصیفِ شیوهی پرداختن به موضوع در این کتاب نقلقولی از ویلیام جیمز آورد که «بهترین راهِ فهمِ چیزهای معمول مطالعهی موارد نامعمول است». در نگاهی دیگر، تنوع در بیان و استفاده از رنگهایی مختلف در زدنِ طرحِ نهایی را شاید بتوان برجستهترین خصوصیت این کتابِ علمی دانست.
علی صدر
آذرماه ۱۴۰۳

The Rag and Bone Shop
How We Make Memories and Memories Make Us
by Veronica O’Keane
Publisher: Penguin Press


بیان دیدگاه